یک سینه غرق مستی دارد هوای باراناز این خراب رسوا امشب دلم گرفتهامشب خیال دارم تا صبح گریه کردنشرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته
نمایش نسخه قابل چاپ
یک سینه غرق مستی دارد هوای باراناز این خراب رسوا امشب دلم گرفتهامشب خیال دارم تا صبح گریه کردنشرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته
هر که آزرده کند روح بلندت گل من
به خدا تیشه زنم ریشه هر بیگانه
هر تار موی حافظ در دست زلف شوخی
مشکل توان نشستن در اینچنین دیاری
يار درآمد ز باغ بي خود و سر مست دوش
توبه كنان توبه را ســـيل ببرده است دوش
شبی به کلبه احزان عاشقان آیی
دمی انیس دل سوگوار من باشی
شود غزاله خورشید صید لاغر من
گر آهویی چو تو یک دم شکار من باشی
سه بوسه کز دو لبت کرده ای وظیفه من
اگر ادا نکنی قرض دار من باشی!
من این مراد ببینم به خود که نیم شبی
به جای اشک روان در کنار من باشی؟
یارب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
تو را چنان که تویی هر نظـــر کجا بیند
به قدر دانش خود هرکسی کند ادراک
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شاد خواران یاد باد
در گفــــتن عــيب دگران بستـــــه زبـــان باش
با خـــــوبي خـــود عـــيب نــمــاي دگران باش
شبها براي باران گويم حكايت خويش
با برگها بپيوند تا بشنوي صدايم