-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
از هر چه میرود سخن دوست خوشترست
پیغام آشنا نفس روح پرورست
هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای
من در میان جمع و دلم جای دیگرست
شاهد که در میان نبود شمع گو بمیر
چون هست اگر چراغ نباشد منورست
ابنای روزگار به صحرا روند و باغ
صحرا و باغ زنده دلان کوی دلبرست
جان میروم که در قدم اندازمش ز شوق
درماندهام هنوز که نزلی محقرست
کاش آن به خشم رفته ما آشتی کنان
بازآمدی که دیده مشتاق بر درست
جانا دلم چو عود بر آتش بسوختی
وین دم که میزنم ز غمت دود مجمرست
شبهای بی توام شب گورست در خیال
ور بی تو بامداد کنم روز محشرست
گیسوت عنبرینه گردن تمام بود
معشوق خوبروی چه محتاج زیورست
سعدی خیال بیهده بستی امید وصل
هجرت بکشت و وصل هنوزت مصورست
زنهار از این امید درازت که در دلست
هیهات از این خیال محالت که در سرست
سعدی
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
یه بیت شعر به یاد زنده یاد ناصر حجازی
من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی / ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
دلم تنگ است دلم می سوزد از باغی که میسوزد
نه دیداری نه بیداری نه دستی از سر یاری
مرا آشفته می دارد چنین آشفته بازاری
تمام عمر بستیم و شکستیم
بجز بار پشیمانی نبستیم
جوانی را سفر کردیم تا مرگ
نفهمیدیم به دنبال چه هستیم
عجب آشفته بازاری است دنیا
عجب بیهوده تکراری است دنیا
چه رنجی از محبت ها کشیدیم
برهنه پا به تیغستان دویدیم
نگاه آشنا در این همه چشم ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم
سبک بالان ساحل ها ندیدند
به دوش خستگان باریست دنیا
مرا در اوج حسرت ها رها کرد عجب یار وفا داریست دنیا
عجب آشفته بازاریست دنیا
عجب بیهوده تکراریست دنیا
میان آنچه باید باشد و نیستعجب فرسوده دیواریست دنیا
عجب خواب پریشانیست دنیا
عجب دریای طوفانیست دنیا
عجب آشفته بازاریست دنیا
عجب بیهوده تکراریست دنیا
اردلان سرافراز
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
وای وای
باران باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
اسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد، نگاهم تا دور
وای، باران باران
پرمرغان نگاهم را شست.
خواب
رویای فراموشی هاست
خواب را دریابم
که دران دولت خاموشی هاست
من شکوفایی گلهای امیدم را
دررویاهایم می بینم
وندایی که به من می گوید
گرچه شب تاریک است،
دل قوی دار،
سحر نزدیک است .
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
خارها را وانهادم
تا به هیچکس زخمی نرسانده باشم
زین روست که بدین صفحه
برهنه و زخمخورده در رسیدهام.
تلخیها را وانهادم
تا هیچکس رنجی نبرده باشد
و چندان رنج بردم
که از بیدفاعی مردم.
پابلونرودا
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
نه در «گوگل» نشانی از تو می توان یافت
نه در «فیس بوک»،
برای سر زدن به تو «فیلتر شکن» لازم نیست،
همه دلهایی که بدون «پسورد» بالا می آیند
نشانی از «تو» دارند.
گل نرگس
برای ماهی ها « کامنت »می گذارم
برای پرنده ها « اف لاین »
می خواهمعطر نامت را
برای همه « چت روم »ها بفرستم
می خواهم« بک گراند » همه دلها تو باشی
گل نرگس من!
می آید...
شنبه ها گل می فروشم.
یک شنبه ، کفش هایم را واکس می زنم
و به زلزله ای که در راه است فکر می کنم.
دوشنبه ها را سکوت می کنم.
سه شنبه، ایمیل هایم را چک می کنم
و برای مرگلبخند می فرستم.
چهار شنبه ،با دخترم به ملاقات خدا می روم.
پنج شنبه، شعر هایم را حراج می کنم.
جمعه ها ... اما،
فقط منتظر می مانم
می دانم که می آید.
عبدالرحیم سعیدی راد
-
پاسخ : دلم گرفته...
دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای از قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست که سرداده ام فغان
بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است
دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شکر گریبان دریدن است
شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت
خورشید من برآی که وقت دمیدن است
سوی تو این خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است
بگرفت آب و رنگ زفیض حضور تو
هرگل دراین چمن که سزاوار دیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است
آن را که لب به جام هوس گشت آشنا
روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است
|
|
|
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج جشن های زمستانیت کنند
پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن ازچاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند
یک نقطه بیش فرق رجیم و رحیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند
فاضل نظری
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
تکیه کردم بر وفای او، غلط کردم، غلط
باختم جان در هوای او، غلط کردم، غلط
عمر کردم صرف او، فعلی عبث کردم، عبث
ساختم جان را فدای او، غلط کردم، غلط
دل به داغش مبتلا کردم، خطا کردم، خطا
سوختم خود را برای او، غلط کردم، غلط
اینکه دل بستم به مهر عارضش، بد بود، بد
جان که دادم در هوای او، غلط کردم، غلط
همچو وحشی رفت جانم در هوایش، حیف، حیف
خو گرفتم با جفای او، غلط کردم، غلط
از : وحشی بافقی
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
در بحث نجوم اگرچه دقت شده است
اذهان همه دچار غفلت شده است ؛
وقتی که هنوز غایب است آن آقا
یعنی چه هلال ماه رویت شده است ...
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
من که میمیرم چرا با عشق و با ایمان نمیرم
تا برای سرزمینم میهنم ایران نمیرم
تا میان کشوری بیګانه سر ګردان نمیرم ...
موسی و شبان
از ماست که بر ماست
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
به خدا خسته ام از اینهمه تکرار سکوت
به خدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ
به خدا خسته ام از حادثه ی صاعقه بودن در باد
همه ی عمر دروغ گفته ام من به همه
گفته ام:عاشق پروانه شدم !
واله و مست شدم از ضربان دل گل!
شمع را می فهمم !
کذب محض است
دروغ است
دروغ !
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
این شعر از فروغ فرخزاده.کتاب اسیر..
امشب از آسمان دیده تو
روی شعرم ستاره میبارد
در سکوت سپید کاغذها
پنجه هایم جرقه می کارد
شعر دیوانه تب آلودم
شرمگین از شیار خواهش ها
پیکرش را دوباره می سوزد
عطش جاودان آتش ها
آری،آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
از سیاهی چرا حذر کردن
شب پر از قطره های الماس است
آنچه از شب به جای می ماند
عطر سکرآور گل یاس است
آه بگذار زین دریچه باز
خفته در پرنیان رویاها
با پر روشنی سفر گیرم
بگذرم از حصار دنیها
دانی از زندگی چه می خواهم
من باشم....تو....پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو....بار دیگر تو
آنچه در من نهفته دریایی است
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین طوفان
کاش یارای گفتنم باش
بس که لبریزم از تو میخواهم
بدوم در میان صحراها
سر بکوبم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها
بس که لبریزم از تو میخواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سرنهم آرام
به سبک سایه تو آویزم
آری،آغاز دوست داشتن است
گر چه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
این روزها که جرأت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم !
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار ...
بگذریم!
این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است !
از : قیصر امین پور
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جاه و جلالش نفزود
از هیچ کسی نیز دو گوشم نشُنود
کین آمدن و رفتنم از بهر چه بود ؟
خیام بزرگ
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
در انتظار فرصت ،عمری تباه کردم فرصت جوانیم بود ،من اشتباه کردم
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
بگردم دور تو، دور نگاهت، دور باطل ها
مرا دیوانه می خوانند، امثال تو عاقل ها
پری رویی، نه... زیباتر، سر زیبایی ات بحث است
به طرزی که کم آوردند توضیح المسائل ها
حسادت می کنم با هرکه دستش لای موهایت...
حسادت می کنم حتی به این موگیر ها، تل ها
مرا از دور میدیدی، خودت را جمع می کردی
بیا یک بار دیگر هم شبیه آن ((اوایل ها))...
و من معنی بعضی شعر ها را دیر می فهمم
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
از : مرتضی عابد پور
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
خورشید زیر ابر نمیماند عزیز
یکسو شوند عاقبت این ابرپارهها
خود ماهتاب را به گلاندود چون توان
این قصه مانده است به یاد ستارهها
افتاد تشتشان ز لب بام و غافلند
بیچارگان در پی اینگونه چارهها
زیر گلیم طبل زدن را شنیدهای؟
کاری عجب، حکایت این هیچکارهها
حاجت به نام و ذِکر نشان نیست باز هم
گر عاقلی بسنده بُود این اشارهها...
زنده یاد استاد نیاز کرمانی
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
عشقبازی به همین آسانی است...
که گلی با چشمی
بلبلی با گوشی
رنگ زیبای خزان با روحی
نیش زنبور عسل با نوشی
کارهمواره باران با دشت
برف با قله کوه
رود با ریشه بید
باد با شاخه و برگ
ابر عابر با ماه
چشمه ای با آهو،برکه ای با مهتاب
و نسیمی با زلف
دو کبوتر با هم
وشب و روز و طبیعت با ما
عشقبازی به همین آسانی است...
شاعری با کلماتی شیرین
دست آرام و نوازش بخش بر روی سری
پرسشی از اشکی
وچراغ شب یلدای کسی با شمعی
و دل آرام و تسلا
و مسیحای کسی یا جمعی
عشقبازی به همین آسانی است...
که دلی را بخری
بفروشی مهری
شادمانی را حراج کنی
رنج ها را تخفیف دهی
مهربانی را ارزانی عالم بکنی
وبپیچی همه را لای حریر احساس
گره عشق به آنها بزنی
مشتری هایت را با خود ببری تا لبخند
عشقبازی به همین آسانی است...
هر که با پیش سلامی در اول صبح
هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری
هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی
نمک خنده بر چهره در لحظه کار
عرضه سالم کالای ارزان به همه
لقمه ی نان گوارایی از راه حلال
و خداحافظی شادی در آخر روز
و نگهداری یک خاطر خوش تا فردا
و رکوعی و سجودی با نیت شکر
عشقبازی به همین آسانی است...
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
از زندگی ، از این همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
دلخسته سوی خانه ، تن خسته می کشم
آه ... کزین حصار دل آزار خسته ام
بیزارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام
از او که گفت یار تو هستم ولی نبود
از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام
تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید
از حال من مپرس که بسیار خسته ام
از: محمد علی بهمنی
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
گفتمش نقـاش را نقشـی بکش از زنــدگی
با قلــم نقش حبـابـی بر لب دریــا کشیـد
گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا
تک درختـی در بیابــان یکه و تنهـا کشیـد
گفتمش نامردمـان این زمـان را نقش کن
عکس یک خنجر زپشت سر پی مولا کشیـد
گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم
راه عشـق و عاشقی و مستی و نجـوا کشیـد
گفتمش تصویری از لیلی و مجنون را بکش
عکس حیـدر در کنار حضرت زهـرا کشیـد
گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن
در بیـابـــان بلا تصویــری از سقــا کشیـد
گفتمش از غربت و مظلومی و محنت بکش
فکـر کرد و چار قبــر خاکی از طـه کشیـد
گفتمش سختی و درد و آه گشتـه حاصلم
گریـه کرد، آهی کشید و زینب کبری کشیـد
گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیـق
عکس مهدی را کشید و به چه بس زیبا کشید
گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین
گفت این یک را ببایـد خالــق یکتـا کشیـد
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
چه حس خوبیست
یافتن آن حال غریب رسیدن به خدا
نه کسی میماند و نه هرکسی میخواهد که مرا بدرقه راه کند
و چه تنهایی سخت است بعد از آن آمدن و رفتن ها
بی سرانجام ونتیجه و همه پوچ و دروغ اند
ای خدا
در همه این احوال
تو مرا یاد کنی و نه آن دوست نماهای به ظاهر زیبا...
(نیماماهان)
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
نگو بار گران بوديم رفتيم
نگو نامهربان بوديم رفتيم
براي من دليل محكمي نيست
بگوباديگران بوديم رفتيم
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
یک شبی مجنون نمازش را شکست / بی وضو در کوچه لیلا نشست
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای ؟ / بر صلیب عشق دارم کرده ای ؟
خسته ام زین عشق ، دل خونم مکن / من که مجنونم ، تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم / این تو و لیلای تو ، من نیستم
گفت ای دیوانه ، لیلایت منم / در رگ پنهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی / من کنارت بودم و نشناختی . . .
ای تو چشمت رنگ دنیای خیال / رنگین سبزین باغ و دریای زلال
من سراسر پرسشم ،آیا؟ چرا؟ / یک نگاهت پاسخ کوهی سوال
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
حرفی ار دیگر کنی کوه است کاه / نقطه ای افزون شود جاه است چاه
از زبر تا زیر یک نقطه ست فرق / در همین نقطه هست آن گرداب غرق
باشنا نا آشنا طرفی نبست / همچو آن نحوی که در کشتی نشست
ای به حرف و نقطه ای بنهاده دل / غرقه گشتی بی خبر ای ساده دل
بهترین سروده قرن : (( باز جُست روزگار وصل ))
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
ناگزیر از سفرم، بی سرو سامان چون باد
به گرفتــــــار رهایی نتوان گفت آزاد
کوچ تا چند؟! مگر می شود از خویش گریخت
بال تنها غم غربت به پرستوها داد
اینکه مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که یاران ببرندت از یاد
عاشقی چیست به جز شادی و مهر و غم و قهر ؟!
نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد
فاضل نظری
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم
به خیابان شلوغی که نباید رفتیم
می شنیدیم صدای قدمش را اما
پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم
زندگی سرخی سیبی است که افتاده به خاک
به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم
آخرین منزل ما کوچه سرگردانی است
دربه در در پی گم کردن مقصد رفتیم
مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویم
دیگر اصرار مکن باشد، باشد، رفتیم
فاضل نظری
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
تا بپیوندد به دریا، کوه را تنها گذاشت
رود رفت اما مسیر رفتنش را جا گذاشت
هیچ وصلی بی جدایی نیست این را گفت و رود
دیده گلگون کرد و سر بر دامن صحرا گذاشت
هر که ویران کرد ویران شد در این آتش سرا
هیزم اول پایه ی سوزاندن خود را گذاشت
اعتبار سربلندی در فروتن بودن است
چشمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت
موج راز سر به مُهری را به دنیا گفت و رفت
با صدف هایی که بین ساحل و دریا گذاشت
فاضل نظری
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
بودن يا نبودن ؟ ....
نه ، مسئله اين نيست.
معمٌا تويی که بی جوابی !
سوال منم
که پاك شده صورتم.
منِ بی تو ،
تویِ بی من ،
دردآورترين مسائل بی پاسخ !
از:سید علی صالحی
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
باور کن
هیچ اورانیومی
به اندازه ی چشمانت
غنی شده نیست ،
هیچ کیک زردی
شیرینی حرفهایت را ندارد
و هیچ بمب اتمی
به اندازه ی خنده هایت
مرا ویران نمی کند !
ای حق مسلم من!!
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
می شناسم در خودم این مرد حلق آویز را
می شناسم در خودم بی رحمی چنگیز را
در نبردی تن به تن ، با ابروانی آخته
می زنم زخمی که می بینم ته دهلیز را ؟
بی تو ممکن نیستم ؛ اما چه خوش فهمیده ای :
در خودش حل می کند تیزاب ، تیغ تیز را !
غرّشِ این شیرِ پیرِ در قفس را گوش کن ؛
سنگ ـ دل ! چنگال هایش می درد هر چیز را !
چون « بلا » آمد ، کمی ماند و بلا چون بود ؛ رفت!
مرگ بر برگی که می بارد غم پاییز را
حسین شیردل
http://www.panzdah.blogfa.com/
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
برده است ز من تاب و توان ، طاقت و یارا
دیروز تو را دیدم و امروز خدا را
او جنگ نمی کرد ، ولی داد شکستم
من اهل جدل بودم و او اهل مدارا
مو را که بهم ریخت ، هوا ابری و بد شد
تا شانه زد او ، آه ببین وضع هوا را !
یک عمر نوشتیم که سگ « عین نجس » است
پیداست که گم کرده ای امروز وفا را !
رفتیم شفا خانه ، مرض در دل ما بود
می خواست دلم را ببرد ، برد شفا را
موسای من ! امروز بیا معجزه ای کن !
بر نیل نگاهم بزن اینبار ، عصا را !
حسین شیردل
http://www.panzdah.blogfa.com/
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
بگذار تا یادی کنیم از "آب، بابا"
سرمشق های "سیب، سینی، سوت، سارا"
بنویس بابا، آب و نان را آبرو داد
بنویس بابا زندگی را سمت و سو داد
نقطه، سر خط "باز باران، با ترانه"
بنویس بابا رفت میدان، بی بهانه
بنویس شعر ِ "یاد یار مهربان" را
درس "شب تاریک و ماه و آسمان" را
بنویس بابا روزگاری دیدبان بود
روزی شعاع ِ دید ِ او تا بی کرانبود
امروز اما دیدگانش "سو" ندارد
امروز دیگر قدرت بازو ندارد
بابا خروشان بود روزی مثل کارون
اما امانش را بریده، سرفه اکنون
"آن مرد آمد"، بود سر مشق دبستان
امروز "بابا" گشته سر مشق دلیران
آن مرد آمد، زیر باران، ناز نازان
این مرد هم آمد، ولی بر دوش یاران
آن مرد آمد، از افق های خیالی
این مرد آمد، واقعی، اما هلالی
آن مرد، می گفتند، روزی "داس دارد"
این مرد، اما، صولت عباس دارد
آن مرد با این مرد، خیلی فرق دارد
فرقی، چو فرق بین غرب و شرق دارد
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
كاري بكن براي خودت، پشت در نايست
چون شمع روي پاي خودت شعله ور نايست
بنشين دمي به خاطره هايت رجوع كن
شب تا سحر كنار سر محتضر نايست
هي پا به پا نكن ، همه چيزي فراهم است
چون چوب خشك با چمدان سفر نايست
در مي زني كه وا كند او درب خانه را
هي منتظر نمان و پي دردسر نايست ...
*
گفتنند : مدتيست از اين خانه رفته اي
پشت دري كه نيست كسي اين قَدَر نايست !
حسین شیردل
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
آنجا که عشق با زبری زیر می شود
دلبر به انتظار نمک گیر می شود
فهمیده ای چرا به غذا لب نمی زنم ؟
آدم که خون دل بخورد سیر می شود
چون جنگ های تن به تن چرخ دنده هاست
دستی که لای موی تو درگیر می شود
توهین مکن به مسئله ی دل سپردنم
قرآن به قدر فهم تو تفسیر می شود
از گربه ی فرو شده در تنگنا بترس
هر گربه ای به وقت خطر شیر می شود !
حسین شیردل
http://www.panzdah.blogfa.com/
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
چه فكر ميكني
كه بادبان شكسته، زورق به گل نشستهاي است زندگي
كه رنگ عافيت از او گريخته
به بن رسيده ، راه بسته ايست زندگي
در كبود دره هاي آب غرق شد
چه ابرتيره اي گرفته سينه تو را
كه با هزار سال بارش شبانه روز هم
به هرقدم نشان نقش پاي توست
ز هر طرف طنين گامهاي ره گشاي توست
بلند و پست اين گشاده دامگاه ننگ و نام
به خون نوشته نامه وفاي توست
چه تازيانه ها كه با تن تو تاب عشق آزمود
چه دارها كه از تو گشت سربلند
كه استوار ماند در هجوم هر گزند
آن سپيده آن شكوفه زار انفجار نور
سپيده اي كه جان آدمي هماره در هواي اوست
به بوي يك نفس در ان زلال دم زدن
سزد اگر هزار باز بيفتي از نشيب راه و باز
جهان چو ابگينه شكسته ايست
زمان بيكرانه را تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پاي او دمي است اين درنگ درد و رنج
بسان رود كه در نشيب دره سر به سنگ ميزند
اميد هيچ معجزي ز مرده نيست
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
بی خبر از هم دگر آسوده خوابیدن چه سود
بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید
ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن ،چه سود
گر نرفتی سوی او تو در زمان بودنش
خانه صاحب عزا تا صبح خوابیدن، چه سود
زنده را زنده است اکنون قدرش را بدان
ورنه بر روی مزارش کوزه گل چیدن چه سود
زنده را در زندگی باید بدرد او رسید
ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود
با محبت دست پیران راعزیز من ببوس
ورنه بر روی مزارش تاج گل چیدن چه سود
یک شبی با زنده ها غم خوار باش
ورنه بر روی مزارش زار نالیدن چه سود
تا زمانی زنده ایم از هم همه بیگانه ایم
در عزاها روی هم دیگر ببوسیدن چه سود
گر توانی زنده ای را یک دمی تو شاد کن
در عزا عطر و گلاب ناب پاشیدن چه سود
از برای سالمندان یک گل خوشبو ببر
تاج گلها در کنار همدیگر چیدن چه سود
گر نپرسی حال او تا زنده است
گریه و زاری و نالیدن برای او چه سود
سالها عید آمد و رفت و نکردی یاد من
جای خالی مرا در خانه ام دیدن چه سود
گر نکردی یاد من تا زنده ام
سنگ مرمر روی قبر من تو را چیدن چه سود
گر نپرسی حال و احوال ِهمه فامیل خود
بعد مرگش اشک باریدن و کاهیدن، چه سود
بهر دور افکندن کینه ،تو حرکت کن کنون
فصل صلح و جشن و آیین است جنگیدن ،چه سود
حق همدیگر به جا آریم و با هم به شویم
نرم و نیکو گفتگو سازیم غریدن، چه سود
وقت بُگذاریم بـهر کودک و فرزند خویش
گر نهال الوار شد ،بیهوده پیچیدن ،چه سود
دست و دامان ِپدر مادر ببوییم همچو گل
گر کُنی پژمرده گلها را، بوییدن چه سود
اختیار مال و اموالت کنون! در دست توست
بعد مُردن آب در هاون و کوبیدن، چه سود
برگ سبزی را کنون خود تـحـفه درویش کن
لیک از فرزند و وارث چشم پاییدن، چه سود«.....»
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
من گمان میکردم
دوستی همچو سروی سرسبز
چهار فصلش همه آزادگی است
من چه میدانستم ...
هیبت باده زمستانی هست
من چه میدانستم ...
سبزه میپژمرد از بی آبی
سبزه یخ میزند از سردی دی
من چه میدانستم ، دل هر کس دل نیست ...
قلبها صیقلی از آهن و سنگ
قلبها بی خبر از عاطفه اند
سخن از مهر من و جور تو نیست ، سخن از
متلاشی شدن دوستی است
و عبث بودن پنداره سرور آور مهر.....
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
منم تنهاترین تنهای تنها
و تو زیباترین زیبای دنیا
منم یلدای بی پایان عاشق
تو بودی مرحم زخم شقایق
نگاهت را پرستم ای نگارم
فدای تار مویت هرچه دارم
-
پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم
مرگ من روزی فـــرا خـــواهد رسید
در بهـــــاری روشن از امــواج نـــور
در زمستــــان غبــــار آلــــــود و دور
یـا خـزانی خـالی از فریــــــاد و شور
مرگ من روزی فــــرا خــواهد رسید
روزی از این تلـــخ و شیرین روزهـا
روز پـــوچی همچو روزان دگــــــــر
ســــایه ای ز امروزهـــا ، دیروزهــا
دیدگـــــانم همچو دالان هــــای تــــــار
گـــونه هـــایم همچو مرمر هـای سرد
ناگهــــان خـــوابی مرا خـــواهد ربود
من تهی خــــواهم شد از فریــــاد درد
خـاک می خواند مرا هر دم به خویش
می رسند از ره کـــه در خــــاکم نهند
آه ... شـــــاید عــــاشقـــــانم نیمه شب
گــــل به روی گـــــور غمنــــاکم نهند
بعد من ، نـــــاگه به یک سو می روند
پـــرده هــــــای تیره ی دنیــــــــای من
چشمهـــــای ناشنـــــاسی می خـــــزند
روی کــــــاغذ هـــا و دفترهـــــای من
در اتــــــاق کــــــــوچکم پـــــا می نهد
بعد من ، بــــا یـــــاد من بیگــــــانه ای
در بـــر آئینه می مـــــاند به جــــــــای
تــــــــار موئی ، نقش دستی ، شانه ای
می رهم از خویش و می مانم ز خویش
هر چه بر جا مــــــانده ویران می شود
روح من چــــون بــادبــان قـــــــــایـقی
در افقهـــــا دور و پنهـــــــان می شود
می شتــــــابد از پـی هم بی شکـــــیب
روزهــــا و هفته هـــــــا و ماه هـــــــا
چشم تــــو در انتظــــــــار نــــــامه ای
خیره می مــــاند بــــه چشم راه هــــــا
لیک دیگــــر پیکـــــر سرد مــــــــــرا
می فشـــــارد خاک دامنگیر خــــاک !
بی تو ، دور از ضربه هـــــای قلب تو
قلب من می پوسد آنجــــــا زیر خــاک
بعد هـــــا نــــــام مرا بــــــاران و بــاد
نــــــرم می شویند از رخســــار سنگ
گور من گمنــــــام می مــــــــاند به راه
فارغ از افســـــانه هـــای نــــام و ننگ
فروغ فرخزاد