پاسخ : دفتر شعر شعرای نخبگان
شب سوم محرم
یاد دارم که شبــــــــــی چشم به در خوابیدم ***یاد دارم که شبی خواب تو را می دیدم
یاد دارم که شبــــــی طعنه به من زد دشمن *** یاد کردم ز غمت ضــــجه زدم رنجیدم
یاد دارم که مرا اشک بســــــی جاری بــود *** تــا که بر نیزه نشستی و سرت را دیدم
مــــــاه بر شـــــــــام غمم بوده و هستی بابا*** لیــــک با رفتنت ای ماه به خون غلتیدم
آه بــــــودی تــــــــو پناهم که در آن وانفسا *** کنـــــــــــج ویرانه بدون تو بسی لرزیدم
با ســــــر غرق به خون دیدن من کردی تو *** بهـــــــــــــر دیدار تو با قامت خم خندیدم
روضه خوانی کـــــــه نمودم به میان دشمن *** دیده گریان و بسی خون به جگر گردیدم
از غمت ماه شبــــــم دیده ترم طوفانــــــــی*** دل ز غم سوخت و از درد به خود پیچیدم
همره عمــــــه به شهر غـــــــم و ماتم بودیم*** در همان شــــــهر ندانی که چه ها بشنیدم
تا که خورشید گرفت از همه کس رویش را*** از صــــدایی که شنیدم ز عــــــدو ترسیدم
پاسخ : دفتر شعر شعرای نخبگان
از خرابه من تو را کردم صدا ،بابا چرا نیامدی؟
شب را به سحر نمیرسانم *****بابا بـــــــه لبم رسیده جانم
از بس ز فراق گریه کردم***** بر تــــــــــن نبود دگر توانم
بابا نه توان آه مــــــــــانده***** لکنـــــــــت بگرفته این زبانم
بابا به سرت قسم که اینجا***** از بهر سر تو روضه خوانم
بابا بدنـــــــــــم کبود گشته***** گویی کـــه شکسته استخوانم
بابا خبرتـــــــ بود که حالا ***** بر دستـــــــ تو مانده دیدگانم
از بهر نوازشـــــت دوباره ***** ای کاش کـــــه من زنده بمانم
پاسخ : دفتر شعر شعرای نخبگان
شب عاشورا 91
خورشید رخ نشان مده شب را سحر مکن
نــــــامـــــرد های دشــــت بلا را خبر مکن
امشب برای نیزه و شمشیر خواب نیست
مردانگی نمــــــا و ز امـــــــشب گذر مکن
پاسخ : دفتر شعر شعرای نخبگان
ش ا م غ ر ی ب ا ن
صدای هلهله ی دشمنان همی آید
صدای ناله ی یک قد کمان همی آید
صدای ناله ز صحرای غم شنیدن کن
صدای ناله بسی بی امان همی آید
پاسخ : دفتر شعر شعرای نخبگان
آن شاه تشنه ای که به پیکار میرود ***** در راه حق فنا شود و میشود مذاب
ما در هوای تشنگی اش گریه میکنیم ***** اما نه درد ،تشنگی است و نه درد، آب
فریاد بر من و تو که با او چه میکنیم ***** اندیشه لازم است خود را مزن بخواب
پاسخ : دفتر شعر شعرای نخبگان
کم کم یاد خواهی گرفت فاصله بودن و نبودن یک حرف است
تنهایی یعنی یکی بودن و نبودن یکی
کم کم یاد خواهی گرفت اشتراک من و ما یک حرف است
و تفاوتش هم یک حرف
کم کمک می فهمی
روییدن گل یک لحظه است عمر آن یک لحظه مرگ آن یک لحظه
زندگی سرشار است از همین یک یک ها
کم کم می اموزی زندگی صفر و یک نیست بلکه فقط یک است
قدر این یک ها را بدانیم
یک لحظه
یک دوست
یک سلام
یک امید...
پاسخ : دفتر شعر اختصاصی hadi elec
خانه ام میخواهی؟
دور ترین نقطه شهر
دور ترین نقطه شهر مردمانش همگی انسانند
مردانش همه مَردند و زنانش همگی مهر و وفا میپرورند
نه ظواهر بیننند
ونه هم بی دینند
قدمت بر سر چشم
همتت بادا که تا بدین جا آیی
دور ترین نقطه شهر همه اش زیباییست
معرفت ، مهر ، وفا
بسیارند به هر کوی و گذر
آسمان هم اینجا آبیش آبی دیگر باشد
همه ناپاکی ها همه ارزانی نزدیکترین ها باشد
خانه ام میخواهی؟
دوووووووووووووووووووووور ترین نقطه شهر
همتت هست بیایی اینجا؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ : دفتر شعر شعرای نخبگان
هوا...
هوای گرم تکلم
هوای سرد سکوت
هوای صحبت باران
هوای بودن تو
صدا....
صدای شر شر باران فقط به گوش آید
ندانم اینکه صدا از کجاست
در این هوای گرفته، صدا بسی زندست
صدای بارش باران چه حرفها دارد....
پاسخ : دفتر شعر شعرای نخبگان
به مناسبت فرارسیدن اربعین حسینی و برپایی مجدد هیئات عزاداری
آری بیــــــــــــــا که بزم عزایی به پاشده
لَختی نشین که جای عبور و گذار نیست
اینجا زمان به معنی هیچ است و هیچ هم
باشد پدیده ای که رخــــش آشکار نیست
اینجا تمام اهـــــــــــــــــل دلان در تلاطمند
دریــــــــای پرخروش جز اینش تبار نیست!
اشکی که بر غم تو نباشد که اشک نیست
میمیرم از غمــــت که به جان احتکار نیست
مشکی ترین سیـــــــــاهی دنیا کنم به تن
احساس میکنم کــــــــه جز اینم قرار نیست...