مشو در پيچ و تاب رنج و غم گم
به هر حالت تبسم كن، تبسم!
[labkhand]
نمایش نسخه قابل چاپ
مشو در پيچ و تاب رنج و غم گم
به هر حالت تبسم كن، تبسم!
[labkhand]
مشو در پيچ و تاب رنج و غم گم
به هر حالت تبسم كن، تبسم!
[labkhand]
مشو در پيچ و تاب رنج و غم گم
به هر حالت تبسم كن، تبسم!
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
تا دو چشمش به رخم حیران نیست
به چکار آیدم این زیبائی
بشکن این آینه را ای مادر
حاصلم چیست ز خود آرائی
در ببندید و بگوئید که من
جز او از همه کس بگسستم
کس اگر گفت چرا؟ باکم نیست
فاش گوئید که عاشق هستم
من، بر اين ابري كه اين سان سوگوار
اشك بارد زار زار
دل نميسوزانم اي ياران، كه فردا بيگمان
در پي اين گريه ميخندد بهار.
رحم کن و بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
ما به سوي روشنايي ميرويم
سوي آن عشق خدايي ميرويم
دوستان! ما آشناي اين رهيم
ميرويم از اين جدايي وارهيم
من چه در وهم وجودم چه
عدم دلتنگم
از عدم تا به وجود آمده ام
دلتنگم
روح از افلاك و تن از خاك
در اين ساغر پاك
از در آميختن آميختن شادي
و غم دلتنگم
خوشه اي از ملكوت تو مرا
دور انداخت
من هنوز از سفر باغ ارم دلتنگم
مهري كه از نسيم رسد بر گل
همتاي مهر مادر و فرزند است
گويي كه تار و پود طبيعت نيز
از لطف اين مشاهده خرسند است