تاامر و خلق جمله شود دوست دست صنع
کشته است تخم مهر گیاهی بخاک ما
نمایش نسخه قابل چاپ
تاامر و خلق جمله شود دوست دست صنع
کشته است تخم مهر گیاهی بخاک ما
ای معنی انتظار یک لحظه بایست
دیوانه شدن به خاطرت کافی نیست؟
برگرد نگاهم کن و یک جمله بگو
تکلیف دلی که عاشقش کردی چیست؟
تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت
حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی
یادبادآن که زماوقت سفریادنکرد
به وداعی دل غم دیده ی ماشادنکرد
در انتظار رویت ما و امیدواری
در عشوه ی وصالت ما و خیال و خوابی
یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم
گر او هست حقا که من نیستم
دروفای عشق تومشهورخوبانم چوشمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چوشمع
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
ساده دل من که قسم های تو باور کردم
ما، به قدر جام چشمان خود، از افسون اين خمخانه سر مستيم
در من اين احساس :
مهر مي ورزيم،
پس هستيم