تکیه بر تاب و توان کم کن در این میدان عشق
آن ز پا افتاده ای وین ناتوانی بیش نیست
نمایش نسخه قابل چاپ
تکیه بر تاب و توان کم کن در این میدان عشق
آن ز پا افتاده ای وین ناتوانی بیش نیست
تواگر باز کنی پنجره سمت دلت میتوان گفت که من مث یک پوپک سرمازده در بارش برف سخت محتاج به گرمای پروبال توام[golrooz]
ما را سر باغ و بوستان نیست
هرجا که تویی تفرج آنجاست
تب و تاب ِ غم ِ عشق ات ، دل ِ دریا طلبد
هر تــُنـُـک حوصله را طاقت ِ این توفان نیست
تا شوم روشنگر دلها به آه آتشین
گرم خویی های شمع انجمن باید مرا
آنچنان سوخته این خاک ِ بلا کش که دگر
انتظار ِ مددی از کرم ِ باران نیست
تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
وا فریادا ز عشق، وا فریادا
کارم به یکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا، دادا
ور نه من و عشق، هرچه بادا بادا
امشب به قـصه دل مـن گـوش می کـنی
فـردا مرا چو قـصه فـرامـوش می کـنی
دستـم نمی رسد که در آغـوش گـیرمت
ای مـاه با کـه دست در آغـوش می کـنی
در ساغـر تو چیـست که با جرعـه نـخست
هشیـار و مست را همه مدهـوش می کـنی؟