گوشهی چشمی به ما کن
درد اسیــــــــــران دوا کـن
شمع سحرگه چون فشاند
قطـرهی اشکـی یاد ما کن
نالـهی آتشیــن سـرکن ای دل
وز جدایی چـو نی شکوهها کن
جانـم آمـد بر لـب ای گل
از نگاهی امشب ای گل
چارهی عاشق بینوا کن
دین و دل و جان و جهانم تویی تویی
آنکـه بـود فتنـهی رویـــت منم منم
وان که بود شادی جانم تویی تویی
رحمتـی بـر خستـه جـانـی مبتـلا کن
چون بروید در بهاران لالهای یاد ما کن