نمک خوردی نوش جونت!نمکدون رو هم شکستی دمت گرم!دیگه بقیشو به زخمم نپاش… آفرین!
- - - به روز رسانی شده - - -
نمک خوردی نوش جونت!نمکدون رو هم شکستی دمت گرم!دیگه بقیشو به زخمم نپاش… آفرین!
نمایش نسخه قابل چاپ
نمک خوردی نوش جونت!نمکدون رو هم شکستی دمت گرم!دیگه بقیشو به زخمم نپاش… آفرین!
- - - به روز رسانی شده - - -
نمک خوردی نوش جونت!نمکدون رو هم شکستی دمت گرم!دیگه بقیشو به زخمم نپاش… آفرین!
لحظاتی که نیستی
ثانیه ها سخت میگذرند
تقویم را تند تند ورق میزنم
عبور میکنم از روزهایی که تو را ندارم
حواسم نبود در کدام صفحه گم شدی!
بغض ها طولانی...
گریه ها مداوم...
پیک ها به ندرت....
پک ها اما! پشت سر هم
به شدت!!!
روزگارم این است
خدا شونه هامونو واسه این که کوله بار غم هامونو بذاریم روش
نیافریده؛
آفریده تا بعضی وقتا بندازیمشون بالا و بگیم بیخیال ...!
با قلم ميگويم:
- اي همزاد، اي همراه،
اي هم سرنوشت
هر دومان حيران بازيهاي دورانهاي زشت.
شعرهايم را نوشتي
دستخوش؛
اشكهايم را كجا خواهي نوشت؟...
نیا باران ، زمین جای قشنگی نیست!
من از جنس زمینم خوب میدانم،
که دریا، جد تو در یک تبانی ماهی بیچاره را در دام ماهیگیر می راند.
من از جنس زمینم خوب میدانم،
که گل در عقد زنبور است،
... یک طرف سودای بلبل،
یک طرف بال و پر پروانه را هم دوست می دارد.
نیا باران!!!!
من از جنس زمینم خوب میدانم،
که ای باران پشیمان میشوی از آمدن،
در ناودانها گیر خواهی کرد،
پس آنگه آرزوی خورشید، خواهی داشت.
من از جنس زمینم خوب میدانم،
که اینجا جمعه بازار است؛
و دیدم عشق را در بسته های زرد کوچک نسیه میدادند،
در اینجا قدر مردم را به زر اندازه میگیرند،
در اینجا شعر حافظ را به فال کولیان در به در اندازه می گیرند.
نیا باران... زمین ناپاک و مردمانش شکوه از آسمان دارند.....
نیا باران .. همان دستان نامردی که رو به آسمان بهر دعا دارند... همان
بودند که خنجر بر پشت سرو نقش عشق کوبیدند....
نبار بر این زمین و مردمانش، که تو پاکی و آلوده می گردی....
نیا باران ، نیا باران
ادم ها ثانیه به ثانیه رنگ عوض می کنند
از آدم های یک ساعت دیگر می ترسم
چون درگیر هزاران ثانیه اند....
ثانیه هایی که در هر کدام
رنگی دگر به خود می گیرند.
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان با دگران وای به حال دگران
آرزویم زندگی در دنیای آبی است
ولی ناگزیر در دنیای خاکی ام
پس چه خواهد شد آرزوهایم؟!!!
عبور میکنم، هر روز
از نیمکتهای خالی پارک
طوری که انگار کسی در نیمکتهای آخر انتظارم را میکشد
به آنجا میرسم
باید وانمود کنم که باز هم دیر رسیده ام!!!
تولد و مرگ اجتناب ناپذيرند
فاصله ي اين دورا
زندگي كنيم..
- - - به روز رسانی شده - - -
تولد و مرگ اجتناب ناپذيرند
فاصله ي اين دورا
زندگي كنيم..