تو کجایی سهراب...؟
اب را گل کردند
چشمها را بستند و چه با دل کردند..
صبر کن ای سهراب!
پشت تنهایی این اشک غریب
خاطراتم مرده است
گفته بودی قایقی خواهم ساخت
قایقت جا دارد ؟
من هم از همهمه اهل زمین بیزارم.
نمایش نسخه قابل چاپ
تو کجایی سهراب...؟
اب را گل کردند
چشمها را بستند و چه با دل کردند..
صبر کن ای سهراب!
پشت تنهایی این اشک غریب
خاطراتم مرده است
گفته بودی قایقی خواهم ساخت
قایقت جا دارد ؟
من هم از همهمه اهل زمین بیزارم.
گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!ببرم بخوابانمش!لحاف را بکشم رویش!دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!حتی برایش لالایی بخوانم،وسط گریه هایش بگویم:غصه نخور خودم جان!درست می شود!درست می شود!اگر هم نشد به جهنم...تمام می شود...بالاخره تمام می شود...!!!
- - - به روز رسانی شده - - -
گـاهــﮯ نـدانـسـتـﮧ از یــک نـفـر بـتـﮯ درســت مــیـکـنـﮯآنــقـدر بـزرگ کـﮧ از دســت ابـراهـیـم نـیـز کــارـﮯ بـر نـمـﮯ آیـد
- - - به روز رسانی شده - - -
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی هاحسرت ها را می شمارمو باختن هاوصدای شکستن را... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردموکدام خواهش را نشنیدموبه کدام دلتنگی خندیدمکه چنین دلتنگــــــــــــــــم
- - - به روز رسانی شده - - -
مهربانيت را به دستي ببخش ؛ که مي داني با او خواهي ماند ....وگرنه حسرتي مي گذاري بر دلي که دوستت دارد ... !!!
گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه،هیچی ...
گاهــی باید نباشــی ... تا بفهمــی نبودنت واسه کی مهمه ...؟! اونوقته که میفهمی بایــد همیشه با کی باشی ....
- - - به روز رسانی شده - - -
دلم تنگ شدهبراي وقتي كه مي گفتي :دلم واست تنگ شدهدلم تنگه..براي بودنتشايدم لبخند خودمدلم براي همه چيز تنگ شده جزنبودنت !
برای خیانت ،هــــزار راه هــســــت اما هـیــچ کــــدامبه انـــدازه تــــظـــاهـــربه دوست داشتن کــثـیــف نـیـســـت ...
همی گویی غمش را در دل نگهدارنصیحت گو! نمی گویی دلت کو؟
- - - به روز رسانی شده - - -
به ما گذشت نیک و بد، اما تو روزگارفکری به حال خویش کن، این روزگار نیست
اﯾﻨﺠﺎ ﺯﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ...ﻣﻬﺮﯾﻪ ﺍﺕ ﺁﺏ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ!ﻗﺎﺿﯽ ﺟﯿﺮﻩ ﺑﻨﺪﯼ ﺍﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ!آنچه نقد است فقط جان توست،ﮐﻪ ﻗﺴﻂ ﺑﻨﺪﯼ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ!!!
می گویـــــــــم : مشکل از دوست داشتن نیست مشکل از تکـــــــــرار است ! تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی!یکی دیروز و یکی فردا .
وقتی که دوست داری حرف بزنی با کسی که برات عزیزه
اما مجبوری فقط سکوت کنی چون میترسی غمگینش کنی
میترسی ومیترسی
محکومی به سکوت کردن تا بتونی عزیزت رو کنار خودت نگهداری، از دست ندی
وقتی سکوت از زخم شمشیر دردناک تره اما باید با قلبت تحملش کنی ، صبر کنی
از همه چی بدتر صبوری کردنه وقتی که دیگه حوصله صبر کردن رو نداری لبریز شدی ولی هنوزم سعی میکنی کسی را بخاطر لبریز شدنت غرق نکنی
واقعا اگاهی صبوری درد داره
- - - به روز رسانی شده - - -