مرا تا عشق تعلیم سخن کرد
حدیثم نکتهٔ هر محفلی بود
نمایش نسخه قابل چاپ
مرا تا عشق تعلیم سخن کرد
حدیثم نکتهٔ هر محفلی بود
شب است و شام و شراب و شیرینی / غنیمت است چنین شب که میبینی [nadidan]
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم
خم میدیدم خون در دل و پا در گل بود
با ( د ) باید میگفتین
دیگران قرعه ی قسمت همه بر عیش زدند
دلِ غم دیده ی ما بود که هم بر غم زد
درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ور نه من
داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست
تو خود ای گوهر یکدانه کجایی آخر
کز غمت دیده ی مردم همه دریا باشد
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
من نوشتم این سخن از بهر دوست
تا بداند این دلم در فکر اوست
تو مرا کشتی و خدای نکشت
مقبل آن کز خدای گیرد پشت [shademan]