ثنابادبرجان پیغمبــــــــــــــــرشمحمد فرستاده ورهبـــــــــــــرش
نمایش نسخه قابل چاپ
ثنابادبرجان پیغمبــــــــــــــــرشمحمد فرستاده ورهبـــــــــــــرش
شبی از پشت یک تنهایی غمناک و بارانی
تورا با لهجه گل های نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ای رنگدر کوچه های آبی احساس
تورا از بین گل هایی که درتنهائیم روئید با حسرت جدا کردم
و تودر پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی
" دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی"
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تورا در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
همین بود آخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم !
نمی دانم چرا رفتی؟
نمی دانم چرا ؟ شاید خطا کردم
وتو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم ، چرا ، تاکی ، برای چه ؟
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت رسم نوازش درغمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از پنجره با مهربانی دانه بر میداشت
تمام بالهایش غرق در اندوه و ماتم شد
و بعد از رفتنتو آسمان چشم هایش خیس باران شد
و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد
و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید
کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت:
توهم در پاسخ این بی وفائیها بگو
"درراه عشق و انتخاب آن خطا کردم "
و مندر حالتی مابین اشک و حسرت و تردید
کنار انتظاری که بی پاسخ سرد است
نمی دانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزو هایت دعا کردم
یارب
من آينه دل را ز تو اين جا صقالى مى دهم
من گوش خود را دفتر لطف كلامت مى كنم
در گوش تو در هوش تو و اندر دل پرجوش تو
اين ها چه باشد تو منى وين وصف عامت مى كنم
یاعلی
[tafakor]
[tashvigh]
مرا صبر است تا این طبلِ پر باد
دریده گردد و بی بانگ و فریاد
دل و دینم دل و دینم ببرده است
بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش
دوای تو دوای توست حافظ
لب نوشش لب نوشش لب نوش
شب ها كه غمناك، با آتش دل،
ره مي سپرديم، در زير باران؛
غمگين تر از ما، هرگز نمي ديد
چشم ستاره، در روزگاران
نشسته ماه بر گردونه عاج .
به گردون مي رود فرياد امواج .
چراغي داشتم، كردند خاموش،
خروشي داشتم، كردند تاراج ...
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم[golrooz]نقشی به یاد خط تو بر آب میزدم