دانی که چرا خانهء حق گشته سیه پوش
زیرا که خدا هم عزادار حسین است
نمایش نسخه قابل چاپ
دانی که چرا خانهء حق گشته سیه پوش
زیرا که خدا هم عزادار حسین است
تو ناگهان زيبا هستي. اندامت گردابي است.
موج تو اقليم مرا گرفت.
ترا يافتم، آسمان ها را پي بردم.
ترا يافتم، درها را گشودم، شاخه را خواندم.
من سرا پا همه شرمم تو سراپا همه عفت
عاشق پا به فرارم تو که این درد ندانی
یا در خانه ای بی پنجره
چه فرق می کند کجا مهمان باشم
وقتی شبیه زندگی نیستم
مفلسانیم که در دولت سودای رخت
خاصل از هر دو جهان هیچ نیر زد بر ما
اول آن کس که خریدار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
ور نبود هیچ یک از این ؛ دولت حسن تو باد
عشق تو ما را بس است درد تو ما را تمام
منت عاشقي ات به سر من نگذار
بعد از اين پاي دگر در گذر من نگذار
رفتی و از رفتن تو ؛ قلب آیینه شکسته
کوچه ها در خلوت غم ؛ پنجره ها همه بسته
دانی که چنگ و عود چه تقریر می کند
پنهان خورید باده که تزویر می کند