خـوب ِ مـن !
سیـب را چیــدم تـا ببـینـی
تــو را می خواهـم نـه بـهشـت را ...
نمایش نسخه قابل چاپ
خـوب ِ مـن !
سیـب را چیــدم تـا ببـینـی
تــو را می خواهـم نـه بـهشـت را ...
الهی
دست هایم را رو به خودت گرفته ام
رو به آسمانت..
برف یا باران !
فرقی نمی کند..
تنـها،
کمی بیشتر،
بر من ببــار ...
یادمان باشد ؛ در این گرانی
احساس مان را خرج بی احساسی های کسی نکنیم ...
که سرانجامش ورشکستگیست ... !!
- - - به روز رسانی شده - - -
حســــــرت!
يعني رو به رويــــــــم نشسته اي...
و باز خيســـــي چشمـــانـــم را،
آن دستمال خشک بي احساس پاک کنـــــد
...
حســــــرت!
يعني شانه هايت دوش به دوشـــــــم باشد...
اما نتوانــــم از دلتنگي به آن پناه ببـــــــرم
حســــــرت!
يعني تــــ ــــو...
که در عين بـــــــــودنت
داشتنت را آرزو مي کنــــــــم...
خود را در آغوش بگیر و بخواب ... هیچ کس آشفتگیت را شانه نخواهد زد ... این جمع تنهای تنهاست !
وقتهایی هست که تلفنم را جواب نمی دهمچون که قبل از برداشتن تلفن باید صدایم را عوض کنم و شادترش کنم ...و من حوصله ی عوض کردصدایم را ندارم...
http://th02.deviantart.net/fs70/150/...c1-d37dslp.jpg
سراب، تنها تشنگان را میدواند
سیراب که باشی حقهاش از جا تکانت نخواهد داد . . .
آنقدر خوب نقش بازی کردی
که من فیلمنامه را با زندگی اشتباه گرفتم
و به جای بازی،زندگی کردم
کارگردان،نقش دیوانه را به من داد...
چقدر سخت است لحظه فراموشی....
چرا که درمیابی چشمانی را که به باد خاطرات داده ای پاره ای از وجود تو را با خود برده است....
چیزی شبیه به "معجزه" است ، وقتی هر شب به خیر می گذرد...
بی آنکه کسی به تو بگوید
"شب به خیر"........
هیس !!!
ساکت !!!
وجدان ها همه خوابند!!!
آهسته بروید !!!
آهسته بیایید !!!
مبادا بیدار شوند !!!