-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
80
ندارد چشمهٔ خورشید آبی
کزان چشمه تو بردی هر چه
است
نباشد هیچ بوی نافه از مشک
ولی موی تو یکسر مشک نابست
چو بر شیرین لبت
از رخ چکد خوی
تمامی آب آن شربت گلابست
مرا گریک سوا لی از لب تست
ز چشمت
ده جواب ناصوابست
سخن گوید چو خسرو پیش چشمش
زبون غمزهٔ حاضر
جوابست
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
81
آنجاست دل من و هم آنجاست
کان کج کله بلند بالا ست
خوابش
دیدیم دوش و مستیم
کان خواب هنوز در سرماست
آهسته رو ای صبا بدان بام
کان مست شبانهٔ من آنجاست
از دوزخ اگر نشان بپرسند
من گویم : خوابگاه
تنهاست
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
82
شربت و صلت نجویم کار من خون خوردنست
من خوشم تو مرهم آنجاها
رسان که آزردنست
جان من از مایهٔ غمهای تو پرورده شد
خلق غم گویند و نزد بنده
جان پروردنست
کشتن من بر رقیب انداز وخود رنجه مشو
زانکه خون چون منی نه لایق
آن گردن است
چاک دامن مژدهٔ بد نامیم داد ای سرشک
یاریش کن کو مرا در بند
رسوا کردن است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
83
شربت و صلت نجویم کار من خون خوردنست
من خوشم تو مرهم آنجاها
رسان که آزردنست
جان من از مایهٔ غمهای تو پرورده شد
خلق غم گویند و نزد بنده
جان پروردنست
کشتن من بر رقیب انداز وخود رنجه مشو
زانکه خون چون منی نه لایق
آن گردن است
چاک دامن مژدهٔ بد نامیم داد ای سرشک
یاریش کن کو مرا در بند
رسوا کردن است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
84
نرگس مست تو خواب آلودست
لب لعلت به شراب آلودست
آگه از
ناله من کی گردد
چشم مست تو که خواب آلودست
لب تو دردل من بنشسته است
نمکی را به کباب آلوده است
از تری خواست چکیدن آری
لب تو کز می ناب آلودست
بنده
خسرو چه گنه کرد امروز ؟
که حدیثت به عتاب آلودست
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
85
چه نقش بندی از اندیشهای که بی عشق است
چه روی بینی از آیینه یی که در زنگ است
هزار پاره کنم جان مگر که در گنجد
که چشم خوبان همچون
دهانشان تنگ ست
شگوفه غالیه بو گشت و باغ گلرنگ است
هوای بادهٔ صافی و نغمهٔ
چنگ است
مکن ز سنگدلی جور بر من مسکین
که آخر این دل مسکین دل است نی سنگ
است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
86
بلای خفته سر برداشت از خواب
هر آن مویی کز آن زلف دو تا
خاست
گر یبان میدرم هر صبح چون گل
همه رسوایی من از صبا خاست
تو تار زلف
بستی بند در بند
ز هر بندی مرا دردی جدا خاست
گل امشب آخر شب مست
برخاست
بجام لاله گون مجلس بیاراست
نشسته سبزه زین سو پای دربند
ستاره سرو
از آن سو جانب راست
صبا میرفت و نرگس از غنودن
به هر سویی همی افتاد و
میخاست
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
87
جعد مرغولت که در هربند او صد حلقه است
دام دلهای اسیران
گرفتار بلاست
هر که در کوی تو بویی برد از عالم گذشت
هر که از دردت نصیبی
یافت فارغ از دواست
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
88
درین غم که مبادا گره به تار بود
دران حریر که آن یار بیوفا
خفته است
هلال عید جهان را به نور خویش آراست
شراب چون شفق و جام چون هلال
کجاست؟
مگر شراب شفق خورد شب ز جام هلال
که هر گهر که در او بود جمله در
صحراست
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
89
جان ببردی خوش هنوز نه ای
دست بر دل نه این زمان که
تراست
بر رخ زرد من بخند و بگو
خنده انگیز ز غفران که تر است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
90
تلخی نشنیدم از لبت هیچ
یا خود می تو هنوز قند است؟
خامان
پنهان دهند پندم
با سوختهای چه جای پند است؟
جان در خم زلف تست بنمای
تا
بنگرمش که در چه بند است؟
تا خط تو نودمید گل را
بر سبزه هزار ریشخند
است؟
خواهم سر سرو را ببرم
گر قد تو یک سری بلند است؟
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
91
در شب هجر که از روز قیامت بتر است
مردم دیدهٔ من غرقه بخون
جگر است
به طراوت رخ تو رشک گل سیراب است
به تبسم دهنت غیرت تنگ شکر
است
ای صبا گر گذری برسرآن کو برسان
خبر ما بر آنکس که ز ما بیخبر
است
مردمان منکر عشقند و منم کشتهٔ او
شیوهٔ ما دگر و شیوهٔ مردم دگر است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
92
سر اندازیم به که رانی ز در
که سر بی در دوست درد سر
است
زهی طعن جاوید خورشید را
که گویند معشوق نیلوفر است
مگس قند و پروانه
آتش گزید
هوس دیگر و عاشقی دیگر است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
93
مرا داغ تو بر جان یادگار است
فدایش باد جان چون داغ یار
است
اگر جان میرود گو رو غمی نیست
تو باقی مان که مارا با تو کار است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
94
هر کرا کن مکن و هوش و خرد در کار است
مشنو از وی سخن عشق که
او هشیار است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
95
شاخ گل از نسیم جلوه گر است
وقت گل بانگ بلبل سحر است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
96
نظری کن کزان دو چشم سیاه
دیده در انتظار یک نظر است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
97
به تشنگی بیابان عشق شد معلوم
که سایه شین سلامت نه مرد این
سفر است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
98
عاشق سوخته دل زنده به جان دگر است
زین جهانش چه خبر کو به
جهان دگر است
بس که از خون دلم لالهٔ خونین بشگفت
هر کجا مینگرم لاله ستان
دگر است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
99
پندم مده که نشنوم ای نیکخواه از انک
من با توأم ولی دل و جان جای دیگر است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
100
گر چه بدمستی است عیب حریف
کندن ریش محتسب هنر است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
101
باغمت شادی جهان هوس است
شادی من همین غم تو بس است
از سرخشم اگر بخایی لب
بر لبت بوسه دادنم هوس است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
102
گر چه خفتن خوش بود با یار در شبهای وصل
لیک در شبهای غم بیدار بودن هم خوش است
اندک اندک گه گهی بایار بودن خوش بود
ور میسر گرددم بسیار بودن هم خوش است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
103
میگدازد لبت از بوسه زدن
چه توان کرد از آن نمک است
چشم من بین ز خیال لب تو
که شب و روز میان نمک است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
104
گرفته در بر اندام تو سیم است
برادر خواندهٔ زلفت نسیم است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
105
تن پاکت که زیر پیرهن است
وحده لاشریک له چه تن است
هست پیراهنت چو قطرهٔ آب
که تنگ گشته برگل و سمن است
با خودم کش درون پیراهن
که تو جانی و جان من بدن است
تازیم در غم تو جامه درم
وز پس مرگ نوبت کفن است
دل بسی بردهای نکو بشناس
آنکه خسته تر است ازان من است
اندرا و میان جان بنشین
که تو جانی و جان ترا بدن است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
106
در شهر چو تو فتنه و مردم کش و بیداد
من زیستن خلق ندانم که چسان است
ترکی که دو ابروش نشسته است به دلها
قربانش هزارست اگر چش دو کمان است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
107
به سرو باغ که بیند کنون که در هرباغ
هزار سرو بهر گوشهای خرامان است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
108
گفتهای ترک تو نخواهم گفت
ترک من گوچه جای این سخن است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
109
خبری ده به من ای باد که جانان چون است؟
آن گل تازه و آن غنچهٔ خندان چون است؟
رخ و زلفش را میدانم باری که خوشند
دل دیوانهٔ من پهلوی ایشان چون است؟
هم به جان و سرجانان که گمانیش مگوی
گو همین یک سخن راست که جانان چون است؟
با که میخورد آن ظالم و در خوردن می
آن رخ پرخوی و آن زلف پریشان چون است؟
چشم بد خوش که هشیار نباشد مست است
لب می گونش که دیوانه کند آن چون است؟
روزها شد که دلم رفت و دران زلف بماند
یارب آن یوسف گمگشته بزندان چون است؟
خشک سالی است درین عهد وفا را ای اشک
زان حوالی که تومیآیی یاران چون است؟
پست شد خسرو مسکین به لگد کوب فراق
مور در خاک فرو رفت سلیمان چون است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
110
این جفا کاریت نو به نو است
مگر این جان کشته را در و است
چون ترا نیست نیم کنجد شرم
گفت من نزد تو به نیم جو است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
111
کسی که حاصل فردا شناخت بر امروز
نیست دل که اگر بست کودک دینه است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
112
در چمن جان من سرو خرامان یکی است
نرگس رعناش دو غنچهٔ خندان یکی است
گفت به غمزه لبش جان ده و بوسی ستان
کاش دو صد جان بدی وه که مرا جان یکی است
من ز غم گلرخی ژاله فشانم چو اشک
ابر درین واقعه با من گریان یکی است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
113
هر مژه از غمزهٔ خون ریز تو ناوک زنی است
کاندرون هر جگر زان زخم ناوک روزنی است
چشمت آفت، غمزه فتنه، خط قیامت، رخ بلاست
آشنایی با چنین خصمان نه حد چون منی است
جان که زارم میکشد از یاد چون تو دوستی
جان من از تو چه پنهان آشکارا دشمنی است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
114
چشمم ار بیتو جهان بیند بگیرش عیب ازانک
خیرهٔ بیدیدهٔ آلودهٔ تر دامنی است
ساقیا گر می خورم بی تو نگویی کان می است
مردنم را شربتی و آتشم را روغنی است
اندران مجلس که خود را زنده سوزند اهل عشق
ای بسا مرد خدا کو کمتر از هندو زنی است
عندلیبان را غذای روح باشد بوی گل
مرغ دشت است آنکه عاشق برجو و بر ارزنی است
هر شبی خسرو که گوید سینهٔ در کویت بدرد
زیر دیوار تو سلطان پاسبان چوبک زنی است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
115
لحظهای با بنده بنشین کاینقدر
زندگانی را عجب سرمایهای است
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
116
ای نسیم صبحدم یارم کجاست؟
غم ز حد بگذشت غمخوارم کجاست؟
خواب در چشمم نمیآید به شب
آن چراغ چشم بیدارم کجاست؟
دوست گفت آشفته گرد و زار باش
دوستان آشفته و زارم کجاست؟
نیستم آسوده از کارش دمی
یارب آسوده از کارم کجاست؟
تا به گوش او رسانم حال خویش
نالههای خسرو زارم کجاست؟
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
117
هر کس آنجا که می و شاهد و گلشن آنجاست
من همانجا که دل گمشدهٔ من آنجاست
هر شب ای غم چه رسی در طلب دل اینجا
آخر آن سوختهٔ سوخته خرمن آنجاست
گفتی ای دوست که بگریز و ببر جان زین کوی
چون گریزم که گروگان دل دشمن آنجاست
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
118
صبر و دل و نام و ننگ ما بود
عشق آمد و هر چهار برخاست
-
پاسخ : دفتر اشعار امیرخسرو دهلوی
119
پامال گشت در رهٔ ما خسرو ودیت
او را همین بس است که او پایمال ماست