مرا به خلوت تاریک غصه هایم برد
خیال خسته ی واپسین دیدار
و حجم روشن خاطرات دور
شبیه رخوت هر چه دلتنگی
به مثل بغض نا تمام صبور
میان دفتر قصه ام پژمرد...
نمایش نسخه قابل چاپ
مرا به خلوت تاریک غصه هایم برد
خیال خسته ی واپسین دیدار
و حجم روشن خاطرات دور
شبیه رخوت هر چه دلتنگی
به مثل بغض نا تمام صبور
میان دفتر قصه ام پژمرد...
دري به روي خود از سوي آسمان واكن !دهان باز زمين در پي تو مي گردد !از آنچه بر تو نوشته ست، ديده دريا كن !زمين به خون تو تشنه ست ، آسماني باش !بگرد و خود را در آن كرانه پيدا كن ! »
ناکرده گنه در این جهان کیست بگو
آنکس که گنه نکرد و چون زیست بگو
من بد کنم و تو بعد مکافات کنی
پس فرق میان من و تو چیست بگو
وهم می بارد ز سمت آسمان
در خیال وادی خشکیده لب
فکر باریدن ببارد با شتاب
چشم ها در خلوت یک جستجوست
مست از اوهام دریا خفته است
تا که پرسیدم منطق عشق چیست
در جوابم اینچنین گفت و گریست
لیلی و مجنون همه افسانه اند
عشق تفسیری از زهرا و علی ست
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود لیک بخون جگر شود
خواهم شد بمیکده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آنجا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان
باشد کزآن میانه یکی کارگر شود
دست سردی نیست
تا اشک هایم را پاک کند
و مرهم زخمم باشد
در بسته است
کسی نمی آید
نگاهم به در خیره مانده است!
تو چون تپشی از جنس عشقی
هر ضربانت،
اهنگ محبت مینگارد!
در این غربت
این لحظه ها بیشمار میشود
گرچه نیستی ولی
با یاد سبزت
کویر جانم سبزه زار میشود
بیا ، بیا
اگر تو باشی
با یک گل هم بهار میشود.
در اين شب سياه غم آلودهمن هستم و سكوت غم انگيزيوز اين سياه چال ،نصيبم نيست ـــجز واي واي شوم شباويزي.