پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام امروز یه کار اساسی کردم. یه مدت بود دوست داشتم بشینم تمام عکس هام رو از بچگی تا حالا پشت نویسی کنم بالاخره امشب انجامش دادم [tashvigh]و خیلی لذت بردم تجدید خاطره هم شد.
البته عکس ها رو خط خطی نکردم ها [nishkhand]فقط درمورد عکس ها یه توضیح مختصر دادم وتاریخشون هم نوشتم که در آینده ها اگر مثلا آلزایمری چیزی گرفتم درباره عکس ها اطلاع داشته باشم آدم که از فردای خودش خبر نداره...
شاید برای بعضی ها یه چیز ساده باشه ولی برای من کلی لذت داشت. و در آخر دلم برای دوستای دانشگاهم خیلی تنگ شده یعنی میشه دوباره ببینمشون...
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
بلاخره بعد یه ماه و گرفتن نوار قلب و عکس سینه و تائید چند پزشک قرار شد این هفته اولین جلسه الکتروشوک رو انجام بدم.
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
"مهدی"
بلاخره بعد یه ماه و گرفتن نوار قلب و عکس سینه و تائید چند پزشک قرار شد این هفته اولین جلسه الکتروشوک رو انجام بدم.
با آرزوی تندرستی و شادکامی برای آقا مهدی عزیز
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
از دیروز وارد مراحل جدید زندگی شدم
فاینال دانشگاه و بیمارستان رو دادم فک میکنم قبول میشم، دیروز آخرین امتحانو دادم [labkhand]
نشریه دانشکده رم سپردم و یکی دگ شد مدیرمسئولش!
یک مدت استراحت و یکی دوتا سفر و یک خورده بی دغدغه وقت گذرانی باید بکنم [nishkhand]
و بعدشم بفکر طرح و ادامه تحصیلات و این چیزا باشم
راستی من شنیدم در جزیره های قشم و ابوموسی و کیش و امثالهم حقوق عالی و خانه سازمانی ب کادر درمانی و طرحی ها میدن! کسی از صدقش خبر داره اینجا؟؟ [tafakor]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دلم برای عشقم تنگیده[negaran]
1ماه ندیدمش
عشقممممممممممممممممممم امسال 2سالش شد
یادمه 2 سال پیش وقتی اومدم اینجا زار زار میزدم که دعا کنید برای سلامتیش که از
اتاق عمل سالم بیاد بیرون
خداروشکر الان عشقم 2سال و1 ماه شده
برای سلامتی تموم کودک ها دعا کنید برادرزاده گل منم دعا کنید. آقا بگید ماشا الله[nishkhand]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
فک نمی کردم آنقدر زود 1 سال از غم پسر عمو عزیزم بگذره.
پسر عمویی که به ناحق رفت . پسر عمویی که دیگه نیست بخنده . توی عروسی با ماشین بوق بزنه که دل تک خواهرش خوشحال بشه ،پسر عمویی نیست که خواهر زاده اش بهش بگه دایی پوریا[negaran]
پوریا جان 1 سال از غم فراغت سوختیم وساختیم ...
سخت بود اما درک کردیم که خدا هدیه خودش پس گرفته. درک کردیم که خدا گفته ،دلم برای پوریا تنگ شده بگید بیاد پیشمsmilee_new1 (13)
اما خدا جونم 20 سالگی خیلی زود بود خیلی
4 مهر روی تخت بیمارستان به علت مرگ مغزی تنهامون گذاشتی... روحت شاد برادر مهربونم smilee_new2 (18)
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
مدتی هست پورتالی رو راه اندازی کردم تحت نام "کانون بیماران بای پولار ایران"
برخی از دوستان هم زحمت کشیدند و کمک های مختلفی رو کردند که ازشون ممنونم
اگر شخص دیگه فکر می کنه می تونه کمک کنه در این زمینه (حتی کپی کردن مطالب از سایت های دیگر) به من پیام بده. مرسی
آدرس سایت:
http://ibpf.ir
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
معمار حانیه
دلم برای عشقم تنگیده[negaran]
1ماه ندیدمش
عشقممممممممممممممممممم امسال 2سالش شد
یادمه 2 سال پیش وقتی اومدم اینجا زار زار میزدم که دعا کنید برای سلامتیش که از
اتاق عمل سالم بیاد بیرون
خداروشکر الان عشقم 2سال و1 ماه شده
برای سلامتی تموم کودک ها دعا کنید برادرزاده گل منم دعا کنید. آقا بگید ماشا الله[nishkhand]
دو سالی که به سرعت برق و باد گذشت ...
خدا حفظشون کنه در سایه والدینش
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
م.محسن
دو سالی که به سرعت برق و باد گذشت ...
خدا حفظشون کنه در سایه والدینش
آره واقعا مثل برق وباد بود وحالا فردا سالگرد پوریاس. پارسال این موقع پاره تنمون تو خاک گذاشتیم
حالا شد یک سال
اما انگار همین دیروز بود
عجب دنیایی شده زود زود میگذره.
انشا الله از این به بعد به خیر بگذره[khejalat]