من خواب می دیدم، همان خوابی که او را دید
من خواب می بردم، همان خوابی که او را برد[cheshmak]
نمایش نسخه قابل چاپ
من خواب می دیدم، همان خوابی که او را دید
من خواب می بردم، همان خوابی که او را برد[cheshmak]
در کلبه روشنم شبی را سر کن
با دست صمیمی ات مرا باور کن
صدبار چنین گفتم و می گویم باز
بی عشق تو زنده نیستم باور کن
نوشتم نامهای با برگ زیتون
فراموشم نکن ای یار شیطون
نه بالاپوش بارانی نه چتری..!!!
آسمان نیمه ابری لابه لای ابرها چشمک زنان استارگان
چتر منست امشب...
طراوت خیس بودن هم همانا ارمغانی از تو[cheshmak]
وای از امّـیدی که در زلف درازت بسته ام
عمـر بگذشت و امّـیدم بر نمی آید هــنوز
زندگی گاهی عشق و گاهی نفرت
گاهی امید،گاهی حسرت
زندگی گاهی گریست،گاهی خنده
گاهی بازنده ای و گاهی برنده
هر که در سینه دلی داشت به دلداری داد
دل نفـرین شـده مـاست که تنهاست هنوز
زندگي چيزي بود . مثل يك بارش عيد ، يك چنار پر سار .
زندگي در آن وقت ، صفي از نور و عروسك بود .
يك بغل آزادي بود .
زندگي در آن وقت ، حوض موسيقي بود
دوست دارم اشک باشم
گوشه چشمت نشینم
تا اگر روزی بیفتم
صورت ماهت ببوسم
ما نتوانیم حق حمد تو گفتن با*****همه کروبیان عالم بالا