پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
بعد مدت ها اومدم سایت [nadidan][bamazegi]
یادمه اولین سایتی که عضو شده بودم اینجا بوده [khejalat]
یه جور خونه مجازیه همیشه اولین ها به یاد موندنی می مونن [nishkhand]
اون وقتا دانشجو کارشناسی بودم [negaran]
الان خدا بخواد دانشجو ارشد می شم [sootzadan]
قشنگه اینجا با همه اعضاش
امروزم میلاد اقامون بود الهی که زودی ظهور کنن و دل همه منتظراش و شاد کنه [golrooz]
خدا قوت بچه ها [golrooz]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
بعد بابا . مامان ایندشو پاک کرد . انگار تنهایی ایندش اینده نبود...
دوتا پسرش و خواهرش و برادرش ازدواج کردن . همه بچه دار شدن . هرماه چندبار تو خونمون جشن داریم . برا تولدا .برا عضوا کوچلو جدید خونمون و...
بعد بابا همش جشن های کوچیک و بزرگ داشتیم
ولی مامان روز به روز شکسته شد .مریض تر . هیچی دلشو خوش نکرد .حتی تولد پوریا
فقط یبار بهم گفت اگه تو موفق بشی . امیدوار میشم برا زنده موندن
همه دلخوشیش شدم من یدونه دختر . :((
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دلم میخاد یک ساعت راجب فواید درسخوندن برا یه نفر توضیح بدم
بعد خودم برم بخابم[nishkhand]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
یادش به خیر
یه زمانی وقتی حوصلم خیییلی سر میرفت،میومدم اینجا پست میذاشتم.پست های بچه هارو میخوندم. باهاشون حرف میزدم.
الان خیلی سوت و کوره...حوصلمم سر بره ،نمیدونم چه کنم
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
ساعت 4 صبحه...تنهایی چقدر بده که آدمو وادار میکنه تا ساعت 4صبح فقط موزیک دانلود کنه و پلی کنه...آخرشم انقدر دلش بگیره که بزنه همشو پاک کنه...[negaran]
http://ecx.images-amazon.com/images/I/91M429p1t8L.png
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Dr.vet
اون پاک کردن آخرش باز یه کم حس نسبتاً خوبی به انسان میده ...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
homeyra
یادش به خیر
یه زمانی وقتی حوصلم خیییلی سر میرفت،میومدم اینجا پست میذاشتم.پست های بچه هارو میخوندم. باهاشون حرف میزدم.
الان خیلی سوت و کوره...حوصلمم سر بره ،نمیدونم چه کنم
از خیلی هم ګذشته ، آدم حالش خوب هم که باشه میاد اینجا برعکس میشه [bihes]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
من یه اسمم...من یه سبکم
یه پا شاه کبرام. پ اینا کبکن
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
یادمه سال 93 هی میومدم مینوشتم کی میشه تابستون 94 بشه...
حالا دارم میوفتم تو تابستون 94 و
در مقابل کارهایی که باید انجام بدم توی این دو سه ماه آینده احساس ناتوانی و استرس میکنم [negaran]
هی کارها روی هم تلنبار میشن
هی بهشون فکر میکنم، و هی این استرس نمیذاره هیچ اقدامی بکنم
نشریه
درسا
فاینال
مدرک
ارشد
طرح یا مطب؟!
کارای عروسی
خود عروسی
مسئولیت زندگی
و...
صبحا با استرس بیدار میشم
با فکر و نگزانی راه میرم
با نگرانی درس میخونم
با نگرانی غدا میخورم و و و ....
این فکرا و استرس ها ولم نمیکنن sh_omomi62
خدایا خواهش میکنم کمکم کن... smilee_new1 (11) [dooa]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
"VICTOR"
سلام
اون پاک کردن آخرش باز یه کم حس نسبتاً خوبی به انسان میده ...
از خیلی هم ګذشته ، آدم حالش خوب هم که باشه میاد اینجا برعکس میشه [bihes]
درسته الان سایت خلوته و سوت و کوره که اونم صرفا بخاطر ایام امتحانات و کنکوره...چون بیشتر اعضا یا دانشجواند یا کنکوری...به نظر من تابستون ان شاالله بازم اینجا شلوغ خواهد شد...[tafakor]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Dr.vet
درسته الان سایت خلوته و سوت و کوره که اونم صرفا بخاطر ایام امتحانات و کنکوره...چون بیشتر اعضا یا دانشجواند یا کنکوری...به نظر من تابستون ان شاالله بازم اینجا شلوغ خواهد شد...[tafakor]
نه زیاد به امتحانات دخلی نداره ؛ مشکل اساسی هست ؛ قبلا موقع امتحانات هم که بود از این وضع خیلی بهتر بود ...