من آنم به پای خوکان نریزم
مر این قیمتین در لفظ دری را
نمایش نسخه قابل چاپ
من آنم به پای خوکان نریزم
مر این قیمتین در لفظ دری را
از نیلوفران آبی قطره وار ، پرتو نوری فرو می چکد
برگها نمی خواهند ما هیچ عجله ای داشته باشیم
[esteghbal][golrooz][nishkhand]
مرا در دل درخت مهربانی
به چه ماند؟به سرو بوستانی
یا من تو را میکشم
یا تو چاقو را در آب خواهی شست
همین چند سطر
دنیا به همین چند سطر رسیده است
[negaran]
تا ما شویم کنار هم راهی پر امید
ما در کنار هم به فردا رسیده ایم
یک آسمان عشق و دنیای دیگریم
از هر بدی کنون ما دل بریده ایم
می کنم هر چه تلاش
او به من می خندد
نقشهایی که کشیدم در روز
شب ز راه آمد و با دود اندود
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
دست از دامان شب برداشتم
تا بیاویزم به گیسوی سحر
رو به قبله خســـــته با حال عجیبی
از ته دل می نویسم
یاری ام کن ای خــــــدای مهـــــــــــــربان
بی تو من تنها ترینم
مرغ سیاه آمده از راههای دور
بنشسته روی بام بلند شب شکست