رنگ خاموشی در طرح لب است
جنبشی نیست دراین خاموشی
دست ها پاها در قیر شب استhttp://blogfa.com/images/smileys/24.gif
نمایش نسخه قابل چاپ
رنگ خاموشی در طرح لب است
جنبشی نیست دراین خاموشی
دست ها پاها در قیر شب استhttp://blogfa.com/images/smileys/24.gif
تاب بنفشه میدهد طرّۀ مشکسای تو
پردۀ غنچه میدرد خندۀ دلگشای تو
و من
باز می رسم سر سطر !
تو دوباره با نقطه ای تمامم می کنی . . .
و من سمج تر از هزار سطر به پایان رسیده . . .
شروع می کنم !
مغرور مشو این همه بر سوز خود ای شمع
کاین سازش پروانه هم از روی حساب است
تو مي روي و
شب هاي تيره ام
بي نور آخرين ستاره اش تنگ تر خواهد شد ...
تو مي روي و
ذهن پر مي شود از پایيز ...
تو مي روي و من
تکرار ساده اين لحظه را در ذهن
که التماس آخرين نگاهم
با تو مي گفت:
فراموشم نکن
نه مهر فسون ، نه ماه جادو كرد
نفرين به سفر ، كه هر چه كرد او كرد
در نواي ساز بايد ناله هاي روح را گم كرد
ناله من مي ترواد از در و ديوار
آسمان اما سراپايش گوش و خاموش است
همزباني نيست تا گويم بزاري اي دريغ
غمی به قدمت تاریخ درد انسان داشت
دلی به وسعت جغرافیای انسانی
یک سایه را که برده شب از پیکرش شکیب
دریا همه صدا
شب گیج در تلاطم امواج
باد هراس پیکر
رو میکند به ساحل و .....
ورنه چرا بوسه خون چكاندم از لب
ورنه چرا خنده اشك ريزدم از چشم
ورنه چرا پاكچشمه آب دهد زهر
ورنه چرا مهربوته غنچه دهد خشم؟
من چه بگويم به مردمان، چو بپرسند
قصة اين زخم ديرپاي پر از درد؟