یادم اید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم نرمیدم
رفت در ظلمت غم ان شب و شب های دگرهم
نگرفتی دگر از عاشق ازرده خبر هم
نمایش نسخه قابل چاپ
یادم اید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم نرمیدم
رفت در ظلمت غم ان شب و شب های دگرهم
نگرفتی دگر از عاشق ازرده خبر هم
من نمي دانم چرا اينگونه خاموش است ؟
زيستن با مرگ يكسان است
نسل من در آستان نقطه اي اينگونه پاييده
همان روزی که گشتم عاشق چشمان پاک تو
نمی دانستم اکنون می نوازی بی وفایی را
مگو با من دگر از رفتن و از بازی تقدیر
که من باور ندارم طعم تلخ بی نوایی را
رواق منـظر چشم مــن آشیــانۀ توست
کرم نما و فرودآ که خانه ، خانۀ توست
تا كه عشقت مطربي اغاز كرد گاه چنگم گاه تارم روزوشب
ميزني تو زخمه بر من ميروي تا به گردون زير و زارم روزوشب
ساقيي كردي بشر را چل صباح زان خمير اندر خمارم روزوشب
اي مهار عاشقان در دست تو در ميان اين قطارم روزوشب
بر من از جور تو هرچند که بیداد رود
چون رخ خوب تو بینم همه از یاد رود
دل من ساكن ديوار و دري.
كه تو هر روز از آن مي گذري...
دل من ساكن دستان تو بود.
دل من گوشه يك باغچه بود.
كه تو هر روز به آن مي نگري.
دل من را ديدي؟
یـاد یـاران قدیـمم نرود از دل تنـگ
چون هوای چمن از یاد اسیران قفس
سر خود را مزن اينگونه به سنگ
دل ديوانه تنها، دل تنگ!
منشين در پس اين بهت گران
مدران جامه جان را، مدران!
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد[golrooz][golrooz][golrooz]