پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
یکی از بزرگترین مشکلات زندگی من از کودکی تا حالا مسئله "خیره شدن" بود.البته خیلی از مردم سراسر جهان این مشکل رو دارن حالا با شدت های گوناگون بدین صورت که به نقطه ای خیره میشن و به مسائل مختلف فکر میکنن. البته من مدتی دارو هم براش مصرف کردم ولی درست نشد. به هر حال امیدوارم که یه راهی برای حلش پیدا کنم و یا حداقل روزی برسه که تمام مسائلم رو در ذهنم حل کنم (غیرممکن)
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام
خیلی وقته نیومده بودم توسایت رمزوایفای خونه عوض شده شارژرلبتاپم ازم گرفتن
همینجوری مشغول خوندنم
خداکنه قبول شم
.
.
.
.
.
.
بخدا این سعیدگاهی خیلی اذیت میکنه من و
من همش میخوام باهاش دوست باشم رفیق باشم بگیم بخندیم
اون توهماتمو به واقعیت تبدیل کنیم
ولی نه خداییش ادمه خوبیه
دوستمه دیگه دوسش دارم[taajob]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام
خیلی وقته نیومده بودم توسایت رمزوایفای خونه عوض شده شارژرلبتاپم ازم گرفتن
همینجوری مشغول خوندنم
خداکنه قبول شم
.
.
.
.
.
.
بخدا این سعیدگاهی خیلی اذیت میکنه من و
من همش میخوام باهاش دوست باشم رفیق باشم بگیم بخندیم
اون توهماتمو به واقعیت تبدیل کنیم
ولی نه خداییش ادمه خوبیه
دوستمه دیگه دوسش دارم[taajob]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
مشهد بودیم...
جشن ازدواج دانشجویی دانشگاه های سراسر کشور...
لذت بخش بود...
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
سروه74
سلام
خیلی وقته نیومده بودم توسایت رمزوایفای خونه عوض شده شارژرلبتاپم ازم گرفتن
همینجوری مشغول خوندنم
خداکنه قبول شم
.
.
.
.
.
.
بخدا این سعیدگاهی خیلی اذیت میکنه من و
من همش میخوام باهاش دوست باشم رفیق باشم بگیم بخندیم
اون توهماتمو به واقعیت تبدیل کنیم
ولی نه خداییش ادمه خوبیه
دوستمه دیگه دوسش دارم[taajob]
وافعا نارحتم ازدست سعید
بقران حل کردن کل کل های بین من وسعیداز5به علاوه1سخت تره
به خودشم گفتم
خیلی هم الان توفکرم مث دیوونه ها هی باخودتم حرف میزنم دلم واسه شخصیت چندسال پیشم خیلی تنگ شده اما میخوام گریه کنم یه چیزی بیخه گلوم نمیزاره فک کنم غروره
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
می توان ایا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟!
می توان ایا به دل دستور داد؟!
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
رفته بودم بیمارستان خواهر همچین به داداشش میگفت جوووووووووووووونم و...................بگذریم!!!!!!
من تصادف کردم بعد اول یارو گفت مقصری !گفتم چرا گفت چون ترمز کردی[taajob] اونم چی؟ یهو!!!!!!!!!اخه از پشت اومد زد.میگم خوشم اومد ترمز کردم تو چه خبرته با این سرعت داخل شهر رانندگی میکنی.بعد گفت زنگ بزن افسر بیاد منم گفتم خب من خودم افسرم.گفتم پلیس راهم(البته نیستم آآآآآآ یه زمانی بودم[nishkhand]خواستم این بترسه)بعد هیچی دیگه این قانع شد مقصر .از اون طرف یه پیر مرد اومده بهم میگه جوون تو مقصری من تجربه دارم خلاصه یه نیگا به سپر ماشین خودم انداختم دیدن نه هیچی نشده فقط یه خط افتاده اونم با یه ذره رنگ حل میشه ولی مال اون داغون شده بود چراغشم شکسته بود البته مهمون بود از رشت اومده بودن دیگه گفتم برید به سلامت.
بعد نگو بدن من گرم بوده تازه باز انگاری مهره گردنم تکون خورد بازم همچین درد دارم که نگوووووووووووو
به هرحال مه خورشید فلک در کارند تا من بفرستن اتاق عمل(چون قبلا دکتره گفته که باید عمل شی!!!)خوب شده بودم آآآآآ ولی باز ............
جالب اینجاست اومدم جلو در خونه با پلیش افتادم به جون سپر دیدم یه خانوم میگه اقا رضا طوریت که نشد!!!!!!!؟!!!!!!!!گفتم جاااااااااااان؟چی چی طوریم نشد؟!؟؟؟؟؟؟؟!!!چی شده؟گفت تصادف کردی بازار من دیدم!!!!!!!(همچین گفت تصادف انگاری رفتم زیر تریلی!!!!)گفتم نه نه چیزی نبود ماشین بود نه خودم.حالا حرف افتاده دهن زن جماعت و دهن به دهن چهل کلاغ و.........دیگه حدا رحم کنه دیگه!!!!!!!
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
داشتم به این فک میکردم که گاهی آدم ها تقصیر خودشونه که هرگونه رفتار باهاشون میشه
همه چی به خودمون برمیگرده
ی عالمه خاطرات بدچندسال پیش همش یادم افتاد امروز
ازبزرگ شدن خوشم نمیاد
احساس میکنم قلبم دوره خودش وزنجیرکشیده ومیگه بس کن
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دارم با خودم فکر میکنم چرا همه با رشته ریاضی مشکل دارن؟؟؟؟
همه معلمام اشتباه کردی اومدی این رشته[tafakor][tafakor]...
اما من کم نمیارم ومیخوام تو رشتم بهترین باشم[shaad][shaad][golrooz]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز کلی استرس داشتم الکی
ولی خوشحالم چون دوستان خوبی دارم
و یه داداش دارم
هروقت حالم گرفتس میرم اذیتش میکنم
حالشو میگیرم
بعدش حالم خوب میشه[shaad]
اینقد سر وصدا میکنیم تو خونه
که صدای همسایه ها درمیاد.[shaad]