تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم ،
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد ،
[sootzadan]
نمایش نسخه قابل چاپ
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم ،
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد ،
[sootzadan]
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم ،
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد ،
تواضع بود صیدگاه شرف
چو دریا،کزان در کف آید صدف
فروتن بود نزد هرکس عزیز
چنین است آیین اهل تمیز[golrooz][golrooz][golrooz]
ز خرخوانان عالم هر که را دیدم غمی دارد
دلا خو کن به مشروطی که آن هم عالمی دارد[nishkhand][nishkhand][nishkhand]
دمي با دوست در خلوت،به از صد سال در عشرت
مـن آزادي نـمي خواهم كـه با يـوسف بـه زنـدانـم.
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
دلي ديرم خريدار محبت
كزو گرم است بازار محبت
لباسي بافتم تر قامت دل
ز پود محنت و تار محبت
تصویر ترا در هر گام زنده تر یافتم .
در چشمانم چه تابش ها که نریخت !
و در رگهایم چه عطش ها که نشکفت !
آمدم تا ترا بویم ،
و تو زهر دوزخی ات را با نفسم آمیختی
به پاس این همه راهی که آمدم .
[khanderiz]
مشو خسته از کار و فعل نکو
که افزایدت عزت و آبرو
که توشه ات سوی جنت بود
ز خلق خدا بر تو منت بود[golrooz][golrooz][golrooz]