پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
روزای خوبی رو گذروندم و تفکرم نسبت به ادمای اطرافم عوض شد
تصمیم گرفتم با بعضی از ادما کمتر دوست باشم
چقدر خوب بود که سر کلاس ریاضی به جای گوش کردن به حرف استاد با دوستم حرف زدم
خیلی حرفاش تلخ بود
ولی حقیقت داشت
تصمیم گرفتم اگه اشتباهی مرتکب شدم به هیچ کس نگم
از ارزوهام هم دیگه با کسی حرف نمیزنم
تصمیم گرفتم دیگه نگران هیچ کسی نشم
جز پدر ومادرم
وبقیه روزای زندگیم رو میخوام با سکوت بیشتری بگذرونم
این طوری خیلی بهتره.
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروزشهرمون کلی بارون اومدخیلی خوب بود.من هم
بعدمدتهااومدم سایت.دلم برای سایت تنگ شده بود.
ماکه خیلی رسم چهارشنبه سوری نداریم
یعنی من اصلا یادم نبودکه چهارشنبه سوریه
مابیشتربه فکرعیدهستیم تااینکه بیام چندروز قبل ازعیدبه خودمون ودیگران آسیب بزنیم
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز توی مرکز شهر .بین یه عالمه ادم ساعت 5صبح .دونفرو اعدامم کردن .به جرم هوس ...
نه به جرم عشق
به جرم چند دقیقه عصبانیت
به جرم قتل معشوق
میگن بعد کشتن معشوقاشون تا حالا چندین بار خواستن خودشونو بکشن .انگار دنیا بدون عشقشون براشون تنگ بوده
میگن نذاشتنن گفتن باید تو مرکز شهر اعدام شن که درس عبرت شه
حتی توی قبرستون دفنشون نکردن . چون عاشق بودن !!
تنها دفاعشون تو دادگاه این بود که طاقت نداشتم با کسی دیگه ببینمش .
خودمون روزی چندبار توی فکرمون بخاطر هوس های مختلف بخاطر کشتن ارزوها اعدام میشیم ؟
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
خیلی پاشنه ی پام درد میکنه
بعد یه هفته تازه خونه تکونیمون تموم شد!!!!
عذاب کشیدیم...همه جا بهم ریخته!
امروز روز اخر بود...دیدیم کارگر فردا گیرمون نمیاد مام پابه پای کارگره کار کردیم....همه جارو ریزو رو کردیم...پر از دوده ی سیاه...
جمعه میریم سفر...اصلا دوست ندارم روز تحویل سال تو راه باشیم و بعدش خسته برسیم...
هفته ی دیگه که بر میگیردیم همون آش و همون کاسه...خونه پر از دوده...[bihes]از 4 ام عیدم باید بشینم درس بخونم...
پیشاپیش عیدتون مبارک...امیدوارم سالی پربرکت و سرشار خوشبخی داشته باشید[golrooz]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
از امروز به مدت چندروز دیگه نمیتونم بیام سایت و خیلی ناراحتم... عیدتون مبارک باشه و امیدوارم روزهای خوبی رو داشته باشید...
فعلا خدا نگهدارتون[golrooz]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
راستش خیلی ناراحتم که چرا باید دنیای من با دنیای هیچ ادمی جور درنیاد
میگن حضورهیچکس درزندگی ماناگهانی نیست
اره واقعا
دقیقا بعداز1سال و5ماه و28روز و20ساعت و2دقیقه به این نتیجه رسیدم که باید حتما چندسال اززندگیم وتنهای تنها باشم
واین خیلی خوبه
سال نوهم پیشاپیش مبارک
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
اینقد بسکتبال بازی کردیم طی این چند روز کف پای هممون تاول زده
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
بعد کلی خونه تکونی حالا باید برم رخت بشورم ساعت 02:02 بامداد به وقت محلی.(رخت ها خیلی تمیزه با ماشین لباس شویی نمیشه شست و کار هر کسی نیس.خلاصه تخصصیه[bamazegi])
خدا قبول کنه.
بای...
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
این پریای ما خوابش میومد ولی نمیخواست بخوابه میدونستم به کامپیوتر علاقه داره حالا رو پام نشسته همینطوری زل زده به مانیتور و خواب که هیچ همه چیز رو فراموش کرده انگار نه انگار که قرار بود بخوابه فقط سرش رو تکون میده فقط میخواد همه چیز رو بفهمه والبته دوست داره مثل جاروبرقی همه رو بخوره.امیدرام همه خوب و خوش باشن پریا هم بزاره به بقیه کاره بپردازیم انشاالله[golrooz]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
پریروز چهارشنبه سوری پر خاطره ای داشتیم [labkhand]
امروزم به عنوان آخرین روز سال نود و سه فوق العاده بود، شاید هیچ اتفاقی انگار نداشت
ولی در واقع یک دنیا اتفاق داشت
همدم خوب بهترین نعمته... ان شاء الله که همتون در سال جدید یک همراه خدایی داشته باشید. [dooa]
[golrooz][golrooz][golrooz]