ترا می خواهم و دانم كه هرگز
به كام دل در آغوشت نگيرم
توئی آن آسمان صاف و روشن
من اين كنج قفس، مرغی اسيرم
نمایش نسخه قابل چاپ
ترا می خواهم و دانم كه هرگز
به كام دل در آغوشت نگيرم
توئی آن آسمان صاف و روشن
من اين كنج قفس، مرغی اسيرم
در تابوت پنجره ام پيكر مشرق مي لولد.
مغرب جان مي كند،
مي ميرد
[negaran]
دمی با دوست بسر بردن دو صد دنیا بها دارد
خوشا آنکس که در دنیا رفیقی باوفا دارد[golrooz][golrooz][golrooz]
دل و دین به یک دیدن باختیم و خرسندیم*** درقمارعشق ای دل کی بود پشیمانی؟
یک چشم من از غم دلدار گریست
چشم دگرم حسود بود و نگریست
چون روز وصال آمد او را بستم
گفتم نگریستی نباید نگریست[golrooz][golrooz][golrooz]
ترا در همه شب های تنهایی
توی همه شیشه ها دیده ام .
من از طرز نگاه تو امید مبهمی دارم
نگاهت را نگیر از من که با آن عالمی دارم[golrooz][golrooz][golrooz]
من نگويم كه مرا از قفس آزاد كنيد
قفسم برده به باغي و دلم شاد كنيد
دلت را خانه ی ما کن مصفا کردنش با من
به ما درد دل افشا کن مداوا کردنش با من[golrooz][golrooz][golrooz]
نام دیگری نمی توان گذاشت
روی حس مبهمی که از تو می رسد
با عبور صادقانه از محیط کودکانه ام
به این نتیجه می رسم
از تو می توان فقط . . .
از تو می توان فقط توقعی نداشت
از تو می توان فقط نخواست