دل در این پیرزن عشوه گر دهر مبند&&&&&&کاین عروسی است که در عقد بسی داماد است
نمایش نسخه قابل چاپ
دل در این پیرزن عشوه گر دهر مبند&&&&&&کاین عروسی است که در عقد بسی داماد است
ترا گم می کنم مثل خیابان رهگذرهارا
نمی خواهم ترا ای دل !ترا و دردسرهارا
سراغت را نمی گیرد کسی سرگشته ی مجنون !
نمی پرسد کسی احوال مفقودالاثرهارا
افتاب خار و خس چشم تو
ابشار موج فرو خفته ای از خشم تو
ورق می خورد شب ، با پنجه ی تقدير در باران
ومی رقصيد عطر ِ كال ِ كاج ِ پير در باران
نگاه ِ بـِركه ، سرشارازتب ِ رويای وارونه
ومی روييد از ژرفای آن تصوير در باران
..................................................
نامدگان و رفتگان از دو کرانه ی زمان
سوی تو میدوند هان ای تو همیشه در میان
ني ها، همهمه شان مي آيد
مرغان، زمزمه شان مي آيد .
در باز ونگه كردم
و پيامي رفته به بي سويي دشت
[golrooz]
تا یه روز دلت گرفت و دیگه آروم نشدی
انگار آتیش کشیدن به باغ شالی یادته
درُ بستی رو به دنیایی که جای تو نبود
منُ پشت در گذاشتی با چه حالی یادته
همه من بود
كدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد
[golrooz]
در صدایم گوش میکردم
درد سیال صدایش را
شرمگین میخواندمش بر خویش
از چه بیهوده گریانی؟
در میان گریه مینالید
دوستش دارم نمیدانی؟
یادها فراموش نخواهند شد،حتی به اجبار!
و دوستی ها ماندنی اند حتی با سکوت!