دل پیشکش نرگس مستت آرم
جان تحفهی آن زلف چو شستت آرم
سرگردانم ز هجر، معلومم نیست
در پای که افتم که به دستت آرم
نمایش نسخه قابل چاپ
دل پیشکش نرگس مستت آرم
جان تحفهی آن زلف چو شستت آرم
سرگردانم ز هجر، معلومم نیست
در پای که افتم که به دستت آرم
مردی نهان با روح هم پیمان نشسته$$$$$مردی به رنگ نوح در طوفان نشسته
هواي صاف سخاوت را
ورق زد
و مهرباني را
به سمت ما كوچاند
دنگ...دنگ...لحظه ها میگذرد،
آنچه بگذشت نمی آید باز،
قصه ای هست که هرگز دیگر نتوان شد آغاز
زندگی با همهی وسعت خویش
محفل ساکت غم خوردن نیست
حاصلش تن به جزا دادن و افسوردن نیست
زندگی خوردن و خوابیدن نیست
زندگی جنبش جاری شدن است
از تماشاگاهه آغاز حیات تا به جای که خدا میداند
[nishkhand][bihes]
دریادلان راه سفر در پیش دارند
پا در رکاب راهوار خویش دارند
دل از محبت دنيا و آخرت کندم
تطاولي که تو کردي به دوستي با من
من آن به دشمن خون خوار خويش نپسندم
اگر چه مهر بريدي و عهد بشکستي
بهشب، لحظهای که در دامن افق
سر کشد ستاره
کند با فسونگری، سوی عاشقان،
هر زمان نظاره
شبان، با نوای نی،
گویدت خوش از کوه و از کناره
که از کس نشانه، در این گردش زمانه، کجا مانده جاودانه
نماند ز ما اثر، در جهان مگر
شعر عاشقانه
خوشا لحن عاشقی،
زانکه جاودان ماند این ترانه
همچو گلبرك طري هست وجود تو لطيف
همچو سرو چمن خلد سرا پاي تو خوش
شهریارا بی حبیب خود نمی كردی سفر
راه عشق است این یكی بی مونس و تنها چرا؟!
[negaran][narahat]