آیا شما یک لحظه ما را دوست؟
منظور من این که شما با من...
من با شما این قصه ها را دوست...
ای وای! حرفم این نبود اما
سردم شده آب و هوا را دوست...
نمایش نسخه قابل چاپ
آیا شما یک لحظه ما را دوست؟
منظور من این که شما با من...
من با شما این قصه ها را دوست...
ای وای! حرفم این نبود اما
سردم شده آب و هوا را دوست...
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم ،
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
[narahat]
من ترک عشق و شاهد و ساغر نمیکنم
صد بار توبـه کردم و دیگر نمیکـنـم
باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور
با خاک کوی دوست برابر نمیکـنـم
من مست می عشقم هشیارنخواهم شد
ازخواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
دارد دلم برای شما تنگ می شود
دلتنگ آسمانی حال و هوای تو
در انتهای این غزل اقرار می کنم
شاعر شدم که شعر بگویم برای تو
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده كه آن به
هرشب من -آن غريبه كه باور نمي كند
نامرد روزگار، به او هم كلك زده است-
دارد به باد می سپرد این پيام را:
سيب دلم براي تو ای دوست، لك زده است!
تا که داد خویش گیرد ز صیاد ستمگرصید هم روزی اگر صیاد می شد، بد نمی شد
دردی خلیده به جانم!
وقتی که زشت و مندرس و پاره پاره است...
وقتی وجود، مجبورِ بودن است
وقتی که از خجالتِ بون، چونان حلزونی به اندک اشاره ای،
یا رب از ابر هدایت برســــــــان بارانی
پیشتر زآنکه چو گردی ز میان برخیزم