مهم نیست...
نمایش نسخه قابل چاپ
مهم نیست...
همیشه چندتا بچه کوچیکو تصور میکنم که دارن توی مزرعه بازی میکنن،
هیچ آدم بزرگی هم به جز خودم اون طرفا نیس،
منم لبۀ یه پرتگاه بلند ایستادم.
کارم هم اینه که بچه هایی که میان سمت پرتگاهو بگیرم و نجات بدم،
همه روز کارم همین بود،می شدم مراقب توی مزرعه!!!
ناطوردشت...
سلام
دیشب تازه رسیدم و اومدم به سایت سر بزنم دیدم به عنوان مهمان وارد پروفایل ها نمیشه ، بدین ګونه حس محدودیت به من دست داد و حضور در این سایت عین حبس در زندان انفرادی هست !
نمی دونم به چه علت اینګونه شده اما به هر حال با این روش نمیشه به تعداد کاربران افزود !
!موفق باشید جناب ادمین و همکارانتون! [shaad]
خیلی احساس بدیه وقتی ادم نمیدونه باید چیکار کنه
و بین دوراهی بمونه ودر انتخاب راه درست شک کنه.
خدایا این همه تردید و نگرانی از کجا میاد؟؟؟!!!
خدایا منتظرم
کمکم کن
مهم نیست...
امشب مهمون داریم
نمیدونم که چجوریه آدم تاوقتیکه کنکوریه هرآدمی که فکرشو نکنه میادخونشونه
تازه خواهرمم 2روزه خونه نیست رفته
ای خدانمیدونم چرامن اینقدتنبلم ازکارکردن (کارهای خونه)متنفرم
وقتی ام میریم یه جایی کلا کارخاصی انجام نمیدم
دختردایی پسردایی رفتن توحیاط صداشون کله محله رو برداشته
امشب سرشام تلویزیون راهپیمایی های دوران شاه واون سرودهای قشنگ وپخش میکرد یادش بخیر یاد راهپیمایی های مدرسه افتادم خداییش خیلی خوش میگذشت تاوقتی که ابتدایی بوذیم عاشق این بودیم که پرچم بدن بهمون دستمون بگیریم توخیابون
ولی بزرک که شدیم نه دیگه اگه میدادنم دستمون نمیگرفتیم
اخیش یادش بخیر
واقعا کاش فرهنگ سازی بشه که روانپزشک هم ی دکتر معمولیه