من دلم تنگ کسیست که به دلتنگی من می خندد
باور عشق برایش سخت است ...
ای خدا باز به یاری نسیم سحری
می شود آیا باز دل به دل نازک من بربندد
نمایش نسخه قابل چاپ
من دلم تنگ کسیست که به دلتنگی من می خندد
باور عشق برایش سخت است ...
ای خدا باز به یاری نسیم سحری
می شود آیا باز دل به دل نازک من بربندد
دستمال کاغذی به اشک گفت:
قطره قطرهات طلاست
یک کم از طلای خود حراج میکنی؟
عاشقم !
با من ازدواج میکنی؟
اشک گفت:
ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی!
تو چقدر سادهای
خوش خیال کاغذی!
توی ازدواج ما
تو مچاله میشوی
چرک میشوی و تکهای زباله میشوی
پس برو و بیخیال باش
عاشقی کجاست!
تو فقط
دستمال باش!
دستمال کاغذی، دلش شکست
گوشهای کنار جعبهاش نشست
گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد
در تن سفید و نازکش دوید
خونِ درد
آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد
مثل تکهای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرک و زشت مثل این و آن نشد
رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاک بود و عاشق و زلال
او با تمام دستمالهای کاغذی فرق داشت
چون که در میان قلب خود
دانههای اشک کاشت
ببخشيد دوستان ميدونم طولاني بود اما حيفم اومد كامل نزارمش اميدوارم خوشتون اومده باشه
این شعر رو حتی اگه هر روز بشنوم باز برام تازگی داره فوق العاده است میدونم دارم این و ارسال میکنم بعضی ها میگن از تشکر استفاده کنید اما نمیـــــــــــــــــــــش ه گاهی اوقات باید به زبون اورد چون صدای هم رو نمیشنویم پس ارسال میکنم
فوقالعاده است
تا پی نبرده ای که دلش با زبان یکی است
دل خوش مکن به گرمی گفتار هیچکس
حالت بدوش هیچکس بار خود منه
یا شانه هم تهی مکن از بار هیچکس
سينه ام زآتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشي بود در اين خانه كه كاشانه بسوخت
سالها دل طلب جام جم از ما مي كرد
و آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي كرد
در مزرعه دلم
گرد مرگ را مي پاشيدید
باغچه هايي كه با خاك انديشه هاي تلخم
بي ثمر شدید
در کدام مغازه
عاطفه مادري مي فروشند
اندکی پناهم دهید
شرح دردهایم بشنوید
بیقرارم باشید
ققنوس جنگلهایم
در اتش تنهایی سوخت
تا كه پرسيدم منطق عشق چيست
در جوابم اين چنين گفتو گريست
ليلي ومجنون همه افسانه ان
عشق تفسيري از زهراوعتيست
تو در دریاى دل نایاب گشتى
چو طوفانی به پا در یاد من شد