گفتي از تو بگسلم ... دريغ و درد
رشته وفا مگر گسستني است؟
بگسلم ز خويش و از تو نگسلم
عهد عاشقان مگر شكستني است؟
نمایش نسخه قابل چاپ
گفتي از تو بگسلم ... دريغ و درد
رشته وفا مگر گسستني است؟
بگسلم ز خويش و از تو نگسلم
عهد عاشقان مگر شكستني است؟
تو شاه جهان هستی و من رهی
میان بسته ام تا چه فرمان دهی
يک وصل و يکي هجران پسندد
پسندم آنچه را جانان پسندد
دلی دارم خریدار محبت
کزو گرم است بازار محبت
تو تنها باش و من تنهاي تنها
كه دارم وقت تنهايي سخنها
آمد سحری ندا ز میخانه ما
کای رند خراباتی دیوانه ما
برخیز که پرکنیم پیمانه ز می
زان پیش که پرکنند پیمانه ما
اي غم بگوازدست تو آخر كجا بايد شدن؟
درگوشه ميخانه هم ما را تو پيدا ميكني
يــارم بــه يـک لا پـيـرهن خوابيــده زيــر نستــرن
ترسم که بوي نسترن خواب است و بيدارش کند
در چشم محققان چه زیبا و چه زشت
منزلگه عاشقان چه دوزخ چه بهشت
پوشیدن بیدلان چه اطلس چه پلاس
زیر سر عاشقان چه بالین و چه خشت
توقعي بزرگ است آرامشي ابر گونه ؟
همه ي آرزويم اين است
ميخواهم سر بر شانه ي سكوت بميرم