باز هم حالو هوایم بارانیست
باز هم درد مثله طوفانی در بدنم زوزه میکشدو درخته امیدم را به بازی میگیرد
خدا کند تا قبل از شکستن بارانی بیایدو
این طوفانه وحشی را به عطر دل انگیزه بهار تبدیل کند
ای کاش زودتر ببارد
نمایش نسخه قابل چاپ
باز هم حالو هوایم بارانیست
باز هم درد مثله طوفانی در بدنم زوزه میکشدو درخته امیدم را به بازی میگیرد
خدا کند تا قبل از شکستن بارانی بیایدو
این طوفانه وحشی را به عطر دل انگیزه بهار تبدیل کند
ای کاش زودتر ببارد
خسته ام زندگی
احساس میکنم یه آدم فراموش شده هستم
یه آدمی که طرد شده از همه طرف
احساس میکنم خدا هم منو فراموش کرده
تقصیر خودمه
خسته ام
دوست دارم زندگی راه خودش رو پیش بگیره
دوست ندارم دیگران برام تصمیم بگیرن
دوست دارم خودم باشم ، خودم باشم و بس
اینجوری بهتره ! اقلاً همه تقصیرها به گردن خودمه و دیگر کسی رو مقصر نمی دونم
این 3 روز بدون هیچ غم و غصه ای و فکر و خیال راحت خوابیدم
نه خواب دیدم ونه ....
کاش همیشه اینجوری بود : بدون فکر و خیال
اسکارلت حرف قشنگی زد وقتی گفت :
.
.
.
.
.
بذار فردا تصمیم می گیرم
تو كجايي سهراب?اب را گل كردند چشمها را بستند و چه با دل كردند صبر كن سهراب گفته بودي قايقي خواهم دور خواهم شد از ان خاك غريب قايقت جا دارد من هم از همهمه اهل زمين دلگيرم
بچه که بودیم وقتی اسباب بازیمون یا یه چیزی میشکوندیم
ناراحت میشدیم،عذرخواهی میکردیم
نمیدونم چی عوض شد
که الان اینقدر راحت دل دیگران رو میشکونیم
ولی حتی ناراحت نمیشیم
عذر خواهی نمیکنیم
ه ه ه ه...
کاش همیشه بچه میموندیم
کاش هیچوقت با این دنیا به این بی رحمی رو در رو نمیشدیم
کاش دروغ گفتن ، خیانت ، نارفیقی و... رو هیچوقت یاد نمیگرفتیم
نمیدونم شایدم سهم من از زندگی این بدی هاشه
ولی یادمون باشه دل ،اسباب بازی نیست
وقتی دل یکی رو میشکنیم اونو نابود کردیم[golrooz]
(ببخشید...)
كاش میشدبچگی رازنده كرد
كودكی شد،كودكانه گریه كرد
شعرقهرقهرتاقیامت راسرود
آن قیامت،كه دمی بیش نبود
فاصله باكودكیهامان چه كرد؟
كاش میشد بچگانه خنده كرد.
بی وفایی کن وفایت می کنند...
با وفا باشی خیانت می کنند...
مهربانی گرچه آیین خوشی است...مهربان باشی رهایت می کنند
اینبار که کسی آمد...
نمی گویم برو!!!
حتی نمی گویم کس دیگر را می خواهم!!!
فقط می گویم ببین!
من شکسته ام!
خسته ام!
کمی آرامم کن... همین!
گــاهی شهــری را...
آرام دلـــی را...
رابطـــه ای را…
گــاهی همــه چیـــز را…
به هــم می ریزنــد...
این “غریبــه ” های لعنتـــی...
دوست دارم ساعت ها بنشینم
و تو را تماشا کنم
احساس ملسی است
غرق شدن در دریای چشمانت