پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام به همه دوستان [golrooz]
شب زیبای زمستانی تون بخیر [golrooz]
یادمه بچه که بودیم این ذهنیت رو داشتیم که زمانیکه اولین برف زمستونی رو دیدیم هر آرزویی کنیم برآورده میشه
و یا هر میوه نوبرونه ای رو که میخواستیم نوش جون کنیم یه آرزو میکردیم تا زودتر به آرزومون برسیم
الان رفتم جلوی پنجره و با دیدن اولین برف زیبا که همه جا رو سفید پوش کرده غافلگیر شدم [shaad]
آخه از همون بچگیم عاشق بارون و برف زمستونم [esteghbal]
اول اینکه دلم میخواد صبح که بیدار میشم یه برف حسابی ببینم چون خیلی وقته تهران به خودش برف درست
و حسابی ندیده و جانانه سفید پوش نشده ...[entezar2]
دلم میخواد به یاد دوران بچگیم که آرزو هایی میکردم همین الان هم آرزو کنم :
آرزو میکنم گرمی محبت توی خونه های دلتون در این هوای سرد و برفی به گرمی خورشید باشه [golrooz]
و آرزو میکنم همه بنده های خوب خدا سرپناهی گرم و امن داشته باشن و
در آرامشی زیبا شبشون رو صبح کنند . [golrooz]
به قول دوست گلم سونای عزیز ...آمین [golrooz]
شبتون زیبا و آرام [golrooz]
http://www.mrwallpaper.com/wallpaper...lights_tn2.jpg
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام
و اما نتیجه ی تفکرات امروز من در ارتباط با خودم...
قبلا تقریباً من قهوه بودم و اطرافم رو رنگ می کردم ... اما الان تقریبا رنگ باختم و اطرافیانم قهوه شدن و من دارم رنگ می پذیرم... (لغت قهوه الان ایهامات زیادی داره در ذهن من[sootzadan] )
تاسف برانگیزه که تنبلی دیگران روی من در این پروسه ی سه ماهه اثر گذاشته به نحوی که صبح ها بلند نمیشم برم در و پنجره ای باز کنم بیداری آسمون رو ببینم و یه نفس عمیق و لذت از هوای صبحگاه ...
یک نیروی ماورایی _ تخیلی ... انگیزه... و شروعی دوباره به رنگ کردن اطراف توأم با آرامش...
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام
در اين تاپيك تا چه حد اجازه نوشتن داريم ؟
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Capello
سلام
در اين تاپيك تا چه حد اجازه نوشتن داريم ؟
سلام
با اجازه از صاحب تاپیک....
هر اندازه تمایل دارید...
اینجا! گفتگو! آزاد!
_____________
این هم از تصمیم من و غافلگیر شدن صبحگاه...
صبح زود بیدار شدم، 5 دقیقه بعد پدرم تماس گرفتن. پاسخ دادم، گفتن اکنون جلوی در دانشگاه هستن... همراه سایر اعضای خانواده... [taajob2][labkhand]
اینجوریاست همی... همون نیروی ماورایی _ تخیلی که گفتم مثمرثمر بود [sootzadan][khanderiz]
امید که ادامه دهم...
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام به امید یه صبح خو ب قشنگ واسه همه ی بچهای خوب سایت
منم الان سر کارم
البته ساعت 6 بیدار شدم[cheshmak] صبح خیلی زود
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
خدا کنه این هفته زودتر تموم بشه !!!
تا میاییم گرم کار بشیم تعطیل میشه!
تا میاییم از تعطیلی استفاده کنیم باید دوباره بریم سراغ کار!
بلاتکلیفی خیلی بدیه
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
من. امروز رفتم سرخاک
واقعا آدم که میره سرخاک غم وقصه ومشکل و.. یادش میره. وفقط یاد این است دیر یا زود
توم کنار همین عزیزات میری اون دنیا. اونوقت توم تنهای تنهایی..
بچه ها من دوست دارم وقتی میمیرم. یکی هر روز بیاد سرخاکم.
فقط احساس کنم هستن. تنهام نگذارن..
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
اولین باره دارم خاطره مینویسم
اما تلخ
بهترین دوستم توی تنهاییهام همین سایت هستش
دارم بدترین روزامو میگذرونم کاش همش غصه درد وامتحان ودانشگاه بود کاش کاش کاش
درد شکستن وخرد شدن وله شدن نبود
حرف های نگفته تو دلم نبود