پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
پرکاربرد ترین کلمات امسال:
کنکور! نهایی! 35%! اردو! سخته! خسته ایم! خسته نباشید! ننوشتم! حل نکردم! گند زدم! حالم بده! امتحانای ترم!
چقدر زود میگذره!خسته ایم! وقت نکردم! آزمون ! نیمکت اول ! نیمکت اخر ! جام اینجاس ! تورو خدا خانوم !خسته ایم !
خب فکر میکنید حال و هوام چطویه؟خیلی با خودم کلنجار رفتم نیام سایت...[sootzadan]
خدایا این جوها رو از ما مگیر!
خدایا این معاون جون که موجبات شادی ما رو فراهم میکنه رو ازمون مگیر!
همچنین بچه ها که فشار درس دیوونشون کرده!
ولی امتحان و آزمون رو ازمون بگیر!
اگه خواستی هر بلایی که میدونی صلاحه ، سر این امتحانا بیار میدونی که ما مشکلی نداریم!
چی بگم که خودت از دل داغ دیدمون باخبری.....
با ارزوی پستای امیدوار کننده بعدی خداحافظ فعلا![afsoorde]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
و ما اینگونه ساعت ها مینشیم و حسرت میخوریم و جالب اینجاست که سیر نمیشویم از این ضیافت دلچسب
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
عصری سرخاک بابا نون سرخی ها اضاف اومدن .ماما گف ببر برا ملت اطراف بخورنشون
بردم برا چندتا خانوم اصفهانی
دیدنشون خوشاااااال شدن
مشتاشونو پر کردن میخوردن . بعد با یه لهجه باحاال میگفتن اگ ما بیشتر بخوریم به مرده بیشتر میرسه خخخخخ اینقد بهشون خندیدم خیلی باحال بودن .خدای استدلال بودن خخخ انگار خودشون بهشون میگفتن چغور !!!!
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
گرچه هفته خوبی پشت سر گذاشته نشد اما باز هم شکر خدا
حداقل برنامه فردا و ملاقات با جمع دوستان به نوعی میتونه جبران کننده اتفاقات این هفته باشه
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
م.محسن
گرچه هفته خوبی پشت سر گذاشته نشد اما باز هم شکر خدا
حداقل برنامه فردا و ملاقات با جمع دوستان به نوعی میتونه جبران کننده اتفاقات این هفته باشه
و یه روز خوب، حتی بهتر از چیزی که پیش بینی میشد
ملاقات با یه عزیزی تو آسایشگاه کهریزک با جمعی از دوستان
حضور در جمع دوستان و یه ری گردی کوچولو
بودن در معیت یکی از کاربرهای سایت ( که فقط تو سایت ثبت نام کرد و بس !!! )
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سردرد یعنی خونریزی خاطره ها توی مغز...
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز خیـــــــــــــــــــلی بهم خوش گذشت...خعلی....
بالاخره با تلاش بچه ها(گریه و التماس و....)سومارو بردن اردو!اونم کوه کلکچال!
ساعت 9 از بچه ها حرکت کردیم!زنگ اولم امتحان شیمی داشتیم که پرید!
منو حدیث و زهرا و مهسا بودیم!جای سها و فاطمه خیلی خالی بود!اول که رسیدم پارک جمشیدیه!هوا خیلی خوب بود!بهاری بود بهاری[sootzadan]
کم کم رفتیم بالا بالا بالا تر!اول پالتو تنم کردم!یکم بالاتر دست کشم اضافه شد!بالاتر کلاه!بالاتر تر شال گردن!
دیگه رسیدم نزدیک کوه!بچه ها همه به گریه افتادن!به غلط کرده افتاده بودیم![nishkhand]تازه فهمیدم وقتی مامانم میگه بپوش تا میتونی یعنی چی!تازه میخواستم کلا و...رو سرم نذارم!ولی خب برای اینکه مورد تحقیر خانواده قرار نگیرم تو عکسا میذاشتم سرم![sootzadan]
خیلـــــــــــــــــــــی سرد بود!خیــــــــــــــلی!گیر نده های لمسم از کار افتاده بودن!http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/65.gif
هرزگاهی یه جایی توقف میکردیم!پر گِل بود!زهرا حدود 5 بار خورد زمین و کلی خندیدم[khande][nishkhand]
مام که طبق معمول یه برنامه های میچینیم که خر به تخم میاد[sootzadan]صبحونه تو سرما!
با یه بســــــــــــــاطی بند و بساطمو ولو کردیم صبحونه بخوریم!فقط و فقط یه زیر سفره ای اورده بودیم!خودمون رو سنگ های فسقلی نشستیم![sootzadan]
هرکدوم کلی چیز میز اوردیم تو سفره....!دیگه جا نداشتیم برای خوردن!خیلی زیاد بود!
ولی خب به اجبار بچه ها چاره ای نداشتیم!برای اینکه از وزن کوله هامون کم شه مجبور بودیم به هر نحوی شده اینارو تا اخر تموم کنیم![sootzadan]مهسا که یسری از ساندویجاشو داد به سگ های اون دورو بر!
خلاصه نصف خوراکیا تموم شد...دیگه بالاتر از این نرفتیم...و برگشتیم!(من به محض اینکه عکسارو از بچه ها گرفتم،از سفرمون میذارم تو سایت،فیض ببرید!http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/65.gif)
دوباره وارد پارک جمشیدیه شدیم!این دفعه دبیرا یه قسمتی توقف کردن که شافی کاپ و رستوران و...هم کنارش بود!مام به سرمون زد بریم کافی شاپ!اول اینکه کلی باهم سر قیمش به مذاکره نشستیم...کلی نقشه چیدیم:" اول بریم تو چی بگیم!اگه قیمتا بالا باشه و..."[nishkhand]
حدیثم میگفت بعضی از کافی شاپا قیمتا تو 3_1 هزار تومنا ایناست[sootzadan]
دیگه دلو زدیم به دریا گفتیم بریم تو اینا که مارو نمیشناسن!عاقا رو صندلی نشتیم ....منورو که دادن دست حدیث!خواستیم هات چاکلت و شیرینی سفارش بدیم...حدیث گفت هات چاکلت فنجون 1000 تومن[khande]
مام بدون توجه 4 تا فنجون هات چاکلت و شیرنی سفارش دادیم![sootzadan]چشمتون روز بد نبینه!ما کلی قبلش هرو کر راه انداخته بودیم!
اینارو که اوردن با صورت حساب دیگه کل کافی شاپ از خنده های ما رفت رو هوا![khandeshadid]
وقتی متوجه شدیم قیمتا بجای 1000 تومن 10000 تومن بوده،حدیث میگفت اشتباه خوندم، بیاین در بریم!مهسا یه چیزی و...[khandeshadid]زهرا میگفت بخورید بعد مدرسه میایم کار میکنیم همینجا بدهیمونو میدیم و....[sootzadan][khande]
همه باهم کیف پول مبارکو خالی کردیم تا تونستیم به همون قیمت !!![sootzadan]برسونیم!
دیگه از حرصمون ته فنجون و بشقابو میخواستیم لیس بزنیم...[khande][nishkhand]تا ته ته خوردیم!با اینکه جا نداشتیم![sootzadan]دستمال کاغذی روی میزو که نصفشو خالی کردیم...[nishkhand]
کلی ابرو ریزی راه انداختیم...[sootzadan]
به اندازه ای که تو اون نیم ساعت کافی شاپ خندیدیم تو بقیه مدت اردو نخدیدیم![sootzadan]
بعدش با کلی ابهت از کافی شاپ اومدیم بیرون...!
تو اتوبوسم همه از حال رفتیم...کلی خسته شدیم....ولی خوش گذشت![shaad]
16 /9 /93
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
خوبه
بد نیست!!!!!
تنها چیزی که در حال حاضر برام مهمه بلند صحبت کردن سارا و سمانه ست
بس که بلند بلند حرف میزنن آبرو برام نذاشتن!!!!
دفعه ی پیش که خواستم بمیرم اب شم برم تو زمین....یا دود شم برم هوا....ولی از نظر محو شم از خجالت!!!![khabalood]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
اگر جزو مردان بزرگ نشوم حداقل ادای ان هارو در اوردم....
فکر کنم زندگی اینجور بیشتر میچسبه: بدون اینکه نگران چیزی باشی کاریو بکن که باهاش کیف میکنی, بدون در نظر گرفتن شرایط مکانی و زمانی سیاسی اجتماعی و مالی و...
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
گاهی گذشتت عذابت میدن گاهی خاطرات ولی همش میگذره
گاهی خوشی گاهی غمگین
گاهی خیلی احساس خوشبختی میکنی گاهی فکر میکنی بدبخت ترین ادم رو زمینی
این روزا شاد نیستم ولی امروز اتفاقای خوبی افتاد خندیدم خیلی وقت بود نخندیده بودم
زیاد نمیخندم ولی خوب بود یه اشنا رو دیدم که خیلی وقت بود ندیده بودم ناخود اگاه اشک تو چشام جم شد
خیلی حس خوبی بود یه لحظه حس کردم واقعا دلتنگ بودم....
در کل روزم بد شروع شد و خوب تموم شد....
شکـــــــــــــــــــر خدای مهربونم ...[golrooz]