کاش می شد خنده ها را قاب کرد
راه و رسم ِ عاشقی را باب کرد
روح را با عشقِ تو سیراب کرد
برفِ دوری را به بوسه آب کرد
با نوازش چشم ها را خواب کرد
این شبِ تاریک دل ،مهتاب کرد
نمایش نسخه قابل چاپ
کاش می شد خنده ها را قاب کرد
راه و رسم ِ عاشقی را باب کرد
روح را با عشقِ تو سیراب کرد
برفِ دوری را به بوسه آب کرد
با نوازش چشم ها را خواب کرد
این شبِ تاریک دل ،مهتاب کرد
خوشا به حالِ باد !
که گونه هایت را لمس می کندتو را آغوش می گیرد ،و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد ...کاش !مرا نیز باد می آفریدندو تو را برگِ درختی ، خلق می کردند ...عشقبازیِ برگ و باد را دیده ای ؟!در هم می پیچیدند و عاشق تر می شوند
مسیحِ سایه نشینِ واژه های عاشقانه ی من !
خستگی هایم رادر پیچ و تابِ نرگسِ چشمانت ،گُم می کنم .و طاقتِ صبورانه ات را ،عشق معنا می کنم ...من سالهاستکه سایه نشینِ تکلمِ عشقم ... !
خــاطــــره
ویرانگــَــر آرامــِــش هر احســـاسی ستــ
http://www.iramit.com/file/pic/photo...0dcecd_500.jpg