یارب مددی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
نمایش نسخه قابل چاپ
یارب مددی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
تو می دانی که من
از میان همه نعمت های این جهان،
آنچه را برگزیده ام و دوست می دارم، تنهایی است.
این نگهبان سکوت،
شمع جمعیت تنهایی،
راهب معبد خاموشی ها،
حاجب درگه نومیدی،
سالک راه فراموشی ها،
چشم به راه پیامی، پیکی
گرمی بازوی مهری نیست.
(دکتر شریعتی)
يوسف گمگشته بازايدبه كنعان غم مخور
كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور.[narahatish]
روحی رها سری پر از شیدایی
نایی پر از ترانه
دهانی
گرسنه ی کلام های تازه
هوا بس ناجوانمردانه سرد است،
ای دمت گرم و سرت خوش باد،
سلامم را تو پاسخ گوی،
در بگشای.
یک نفر در میان آتش و دود
جدول روزنامه حل میکرد
درصمیمیت سیال فضا خش خشی می شنوی
کودکی می بینی رفته از کاج بلندی بالا
جوجه بردارد از لانه نور
واز او می پرسی
خانه دوست کجاست
تو زر نئی ای غافل نادان که ترا
در خاک نهند و باز بیرون آرند
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتندو به پیمانه زدند
دود در مزرعه سبز فلك جاريست
تيغه نقره داس مه نو زنگاريست
وآنچه هنگام درو حاصل ماست
لعنت و نفرت و بيزاريست