مده یک لحظه از کف قدر ایام جوانی را
غنیمت دان بجان و دل بهار زندگانی را
به دوران جوانی توشه پیری فراهم کن
بیاد اور زمان ضعف و رنج و ناتوانی را
نمایش نسخه قابل چاپ
مده یک لحظه از کف قدر ایام جوانی را
غنیمت دان بجان و دل بهار زندگانی را
به دوران جوانی توشه پیری فراهم کن
بیاد اور زمان ضعف و رنج و ناتوانی را
ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توست
آن بانگ بلند صبحگاهی
وین زمزمه ی شبانه از توست
تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت همت در این عمل طلب از می فروش کن
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی ، خدا بکند
دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند
گل آدم بسرشتندو به پيمانه زدند.
در این زمانه دلی شادمان نمی بینم
گلی شکفته در این بوستان نمی بینم
به هر که می نگرم داغ بر جبین دارد
لبی به خنده در این خاکدان نمی بینم
@};-ما زنده برآنيم كه آرام نگيريم@};- موجيم كه آسودگي ما عدم ماست @};-
تا مرغ دلم پر نكشيده برگرد
تا ريشه ي من زخم نديده برگرد
گيرم كه من اشتباه كرده باشم
دنيا كه به آخر نرسيده برگرد
ديدمش خرم و خندان قدح باده بدست
واندر آن آينه صد گونه تماشا مي كرد
گفتم اين جام جهان بين به تو كي داد حكيم
گفت آن روز كه اين گنبد مينا مي كرد