وقتـی یه زن ســیگار کشید
یعنــی دیگه گریه جواب نمیده
و وقتی مــردی اشک ریخت
بدون کار از ســیگار کشیدن گذشته.....!
نمایش نسخه قابل چاپ
وقتـی یه زن ســیگار کشید
یعنــی دیگه گریه جواب نمیده
و وقتی مــردی اشک ریخت
بدون کار از ســیگار کشیدن گذشته.....!
من باید کارگردان می شدم ....
هر کی به من می رسه ،بازیگر از کار در میاد !
- - - به روز رسانی شده - - -
من باید کارگردان می شدم ....
هر کی به من می رسه ،بازیگر از کار در میاد !
الان آرومم
ولی احساس میکنم بازیچه ام
نه بازیچه ی خدا
هرگز
خدارو به بازی چه کار؟
نه بازیچه ی مردم
هرگز
مردم بند شبانه روز خودشونن
من بازیچه ی افکارم
بازیچه ی منطق بی منطقتناقض
هی دور ور حق بپری معترضی
اصلن تو همین که بشری معترضی
بالا ببری دو دست خود را خوب است
یک دست که بالا ببری معترضی
- - - به روز رسانی شده - - -
نه بخشش بی حساب را فهمیدی
نه جبر در انتخاب را فهمیدی
صد مرتبه من عیب تو را پوشاندم
تا فلسفه حجاب را فهمیدی
آنروز که روز امتحان برگردد
با یک ورق اوضاع جهان برگردد
انگشت اجازه مرا خم نکنید
تا مشت شود به سمت تان برگردد
دیدی که همیشه خشک و تر می سوزد
یعنی همه چیز سر به سر می سوزد
پس سعی نکن خشک مقدس باشی
چون هیزم خشک زودتر می سوزد
چقدر می تپد دلــم که خالی حـیـاط را
قشنگ خـط خـطـی کنم
و با مـداد شـمـعـی ام دو گونه ی سپید مــاه را
صــورتــی کنم
چقدر می تپد دلــم که پله های خــانـه را
دوتا یـکـی کنم
و التماس میکنم اجازه ام دهید
هـنـوز بـچـگـی کـنـم...
به قول ياس:
از چي بگم برات
انتظار داري چه چيزي از جيب من دراد.......[afsoorde]
خدایـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــادوست دارم
توهم منـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــودوست داشته باش...
فقط همین[golrooz]
زمانه ی بدی است...باید زمان را توبیخ کرد یا بدی را؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خسته ام,خسته از رسم مردمان این دیار......کهدانه میکارند و نهال را تبر میزنند...
خسته از مردمانی که ذلت مینویسند و لذت میخوانند...
خسته از مردمانی که مرد هستند و مرد نیستند...
خسته از مردمانی که خدا میشناسند و خدایی میکنند...
خسته از مردمانی که زنده میکشند و مرده می پرستند...
...
به حُکم چشمهایت می نویسم نامه ای دیگر
دلم را درمیان نامه می پیچم پریشان تر
پس ازنام قشنگت، می نویسم سطر اول را
قفس، آتش، پرنده، یک گلو آوازو خاکستر
میان برگ ماه، درانتهای نامه می پیچم
برای دستهایت چوری و یک حلقه انگشتر
دلم را درمیان نامه ام پچیده می یابی
کنار نامه های دیگرت ، هرروز پشت در
درآن خلوت که از ابرخیالت ماه می تابد
تورا با سطرسطر نامه هایم میکشم دربر
میان برگ ماه پیچیده تقدیم تو میدارم
دوگلدان،شمعدانی، قالی و یک دسته نیلوفر
ولی حس می کنم یک روز درغُربت دل عاشق
دورازچشم تو می میرد کنار نامه ای آخر
خدایا نمیدونم ...
دیگه دارم دیونه میشم...
دیگه بریدم...
یا من آدم خوبی هستم و از بهشتیانم و یا اطرافیان آدم های بد و جهنمی...
شاید آدم ابلهی بیش نیستم و فکر میکنم آدم خوبی ام نمیدونم ...
نمیدونم هنوز دارم تو صراط مستقیم قدم میذارم یا منحرف شدم و خبر ندارم...
نمیدونم...
دیگه بریدم...
از همه بریدم...
از همه بریدم...
دیگه تو این دنیا زندگی سخت شده...
وقتی اطرافیان خودشون رو مسلمون خطاب میکنند ولی وقتی میخوای رسم امانت داری رو بجا بیاری ، وقتی حلال و حروم رو بهشون یادآوری میکنی ، بهت انگ چاپلوسی رو میزنند ، بهت تهمت نارفیقی و خیانت در دوستی میزنند
چه باید کرد؟؟؟
وقتی که میبینی اطرافیان خیلی راحت و حتی با اعتقاد کامل گناه میکنند و بزرگترین گناهان رو به سادگی خوردن آب انجام میدن چه باید کرد؟؟؟ خدایا نمیدونم ...
خدایا نمیدونم ، یا من معنی بهشت و جهنم رو نمی فهمم یا اونا ...
وقتی که میبینم مراسمات عزاداریمون سراسر ریاست از هرچی عزاداریه بیزار میشم...
وقتی که میبینم مردم برا گرفتن غذای نذری باهم گلاویز میشن از هرچی غذای نذریه بیزار میشم...
نمیدونم...واعظان کین جلوه بر محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
پرسشی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند...
نه دوست عزیزم موقعی که می خواستم منبع رو بنویسم اینترنتم قطع شد این اشعار مال آقای عباس صادقی است.
برای خرید کتابهای ایشون می تونین از این لینک استفاده کنین.
http://eifa.blogfa.com/9012.aspx
عشق بازی کار فرهاد است و بس
دل به شیرین داد و دیـگر هیچکس
مـــهر امــروزی فـریبـی بـیـش نـیست!
مانده ام حیران که اصل عشق چیست؟
بعضی وقت هایه بوی عطر , یه تشابه اسم , یه رنگ مو خاص , یه مدل حرف زدن خاصجوری داغونت میکنه که اگر خود طرف رو میدیدی انقد داغون نمیشدی!
آنروزکه سقف خانه هاچوبی بود!
گفتارو عمل درهمه جا خوبی بود!
امروزبنای خانه ها سنگ شده!
دلهاهمه با بنا هماهنگ شده...
از دلــم پـرسیـدم عشـق را خـلاصـه کن!!!
گفت: آغاز کسی بـاش که پایان تو باشد...
- - - به روز رسانی شده - - -
" دوستت دارم "
تکیه کلام تو بود ، من بی جهت به آن تکیه داده بودم ...
آشناهایم ، غریبه هایی هستند ...
کـه تـنــها اسمشان را مـی دانـم !!!
مي دوني تلخ ترين اتفاق چيه؟
اينــه كـه تو بخواي ، اونم بخواد
ولــــي !!! سرنـوشـت نخواد ...
نمی دونم چرا هرچی تلاش میکنم جلو راهم به یه بن بست می رسم .
یا راهم رو اشتباه اومدم یا حکتی درشه ! ولی چه خکمتی ! خسته ام ، فکرم از کار افتاده !
چی میشد امروز پایان جهان بود ؟!
دلم خیلی ازت پُرِ.....چرا هستی اما نیستی.....کجا باید پیدات کنم.....هان؟؟؟
چه تـــلـــخ است
با بــــغـــض بنویسی
با خــنـــــده بخوانند
اشتباه من این بود ….
هر جا رنجیدم ، لبخند زدم ….
فکر کردند درد ندارد ، محکم تر زدند …
تمام شـد ...!
نـه من دیـــر رسـیدم .. نـه تــو منـتظــر بـــودی !
همـه چـــیز مــثل روز اول شـد !
فقـط جـای یک دل در سیـنه ام خـــالــی سـت !!!
خیلی وقته حرفامو ازچشام نمیخونی
حالمو نمیپرسی دردمو نمیدونی
بــه بـــــودن هـــا ، دیـــر عـــادتـــ کن… !
و بــه نبــودن هـا ، زود …!
آدم هــا ، نـبودن را بهـتر بلـدنـــد !!
ما به هم مديونيم...
براي تمام دوستت دارم گفتن هايي كه...
از هم دريغ كرديم...
چشماتو باز کردی
دنیام زیر رو شد
چشماتو بستیو باز
تاریکیام شروع شد
بامن بمون[golrooz][golrooz][golrooz][golrooz]
از هیچ کار بچگیم پشیمان نیستم جز این که آرزو داشتم بــــــــــــزرگ شوم …
بابا بی خیال
یه جای تریپ بدبختی گذاشتن از آرزوهاتون ،خوشی های زندگی و... بگید تا مردم هم امیدوار و شاد بشن[golrooz]
می شکند
می شکند
همه ی رویاهایی که
با تو داشتم
در قاب آیینه ی روزگار
و تو هیچ وقت
به شکستنم
فکر نکردی
نه فکر کردی
و نه دیدی که
بی تو
شکستم...
می روم
اما رد پایم را برایت به جای خواهم گذاشت
مبادا مرا فراموش کنی
سالهاست که به انتظارت نشسته ام
شاید که آمدنت پایانی تلخ برای دیگران
اما هر چه باشد آورنده آرامشی ابدی برایم است
تودلت یه زندونی برام ساخته بودی که[/color][/COLOR][/LEFT][/LEFT][/CENTER][/COLOR][SIZE=4]اینو نوشتم تا بدونی دوستت داشتم....................[/SIZE]
هیچ راه فراری نبود به جرم عاشقی عذابم دادی
ولی تو خودت عاشقتر از من بودی اشک چشامم دیگه
هیچ فایده ای نداشت تو دلت به حبس ابد محکوم شدم ولی
رنج عذاب دیگه چرا ؟مگه گناه من چی بود دستام دیگه قدرت
نوشتن ندارن دلم خیلی خون, چرا هیچکس به داد من نمی رسه ؟
اشك چشام هم نتونست اين آتيش روخاموش كنه ,دلت چه بي رحمه
بغضم داره می ترکه من دیگه جونی واسم نمونده ,ولی تو فقط فکر
خودتی منو بدست آوردی ولی حالا من تورو از دست میدم با
مرگم از این دنیا دلتو بدرود میگم به همه گفتم که مردم منو
تو دل تو چال نکنن دیگه حتی نمی خوام هیچ اثری از من
تو دلت باقی بمونه چشم انتظارم نمون آخه دیگه من
بر نمی گردم سر قبرمم گل نذارمن مردم گریه
نکن این بار برخلاف همیشه حرف من
شد , نه تو رسیدی به من نه من به
آرزوم ازوقتي ديدمت هرروز
آرزوم توبودي ولي حالا
ديگه نميخوامت
بدرود عشق
سوخته...
عاشق شدن یعنی تمام وجود خود را برای دیگری صرف کردن.همواره در فکر او بودن و در نهایت شکست را تحمل کردن!!!!!!!!!!!!!!!!
موافقم،تنها فایدۀ گذشته اینه که ازش درس بگیریم و گذشته رو وسیله ای کنیم برای پیشروی در حال و آینده.پس:
زندگی حرکت است و صعود
زندگی تسلیم است و ایثار
کارهایی درست و در زمانی مناسب
شهامت آغاز،آگاهی و ایمان به قداست ثانیه ها
تنها چیزیست که به آن نیازمندی.
آنگاه نو خواهی شد،
که کهنه را سراسر رها کنی
نباید در همانی که بوده ای بمانی
همیشه راه دیگری بسوی آگاهی پیش روی توست
بِروی،ببال و دگرگون شو.
نیرویی که بدان نیازمندی از ژرفا به سطح میجوشد
به خودآگاهی میپیوندد و دگرگونت میکند
تازگی را بجوی.
به توانایی هایت تکیه کن
بی پروایی خود را نشان بده
دگرسانی را بپذیر
حق خود را باور بدار
تا از آن تو گردد
"دیانا وست لیک"
تمام چیزهای لازم رو بش گفتم تنها چیزی که مونده اینه که:
مطمین باش هیچ جای دنیا نمیتونی مثل من پیدا کنی.........!!!![asabani]
چمدونمو باید میبستم.......چون میخواستم بمونم برای همیشه......حالا که تو چمدونتو بستی کسی پیشت هست؟؟؟/
بعضی زخــــم ها هســــــت كه هـــــــــر روز بــــایـــد روشونو باز كنــــیو نـــــــــمـــــــــــــك بپـــــــــــاشــــــــــ ــــی ...
تــــــــا یــــــــــادت نـــــــــــــره كه ســــــــــــــراغ بعضـــــــــــی آدمـــــــــــــانبــــــــــــــــــــایـ ـــــــد رفـــــــــــت ، نــــــــــــــبـایـــد! ! !