پاسخ : داستان هاي بچگي خودتو اينجا تعريف كن !!
یک روزی از روزها یک پیرمرد و پیرزن که خیلی تنها بودن زندگی فقیرانه ای داشتن و همیشه آرزو می کردن یک بچه داشته باشن . یک روزی پیرمرد چند کیلو نخود خریده بود و آورده بود خونشون و به همسرش داد . وقتی پیرزن داشت اونا رو پاک می کرد یک دفعه دید یه نخود داره تتکون میخوره ، اول ترسید و فرار کرد ولی وقتی دوباره برگشت دید اون نخود که از بقیه کوچیکتر بود شروع به صحبت با او کرد . زن ، شوهرش رو صدا کرد و تصمیم گرفته بود اونو بندازه بیرون ولی هرکاری میکردن دوباره برمی گشت ، از در مینداختنش بیرون از پنجره میومد می گفت فکر کنین من بچه تونم میتونم بهتون کمک کنم . آخر پیرمرد گفت این میتونه به من کمک کنه ، خلاصه کلام با همه اصرارها پیرزن قبول کرد ، اسمشو گذاشتن پله نخودک و حالا مونده بودن چطور با این جثه کوچیکش میتونه بهش کمک کنه ولی پله نخودک هوش زیادی داشت و برای کارهای کشاورزی از هوشش استفاده می کرد .................... دیگه این پیرمرد و پیرزن به پله نخودک عادت کرده بودن ولی یک روز غم انگیز پاییزی وقتی پیرمرد برای شخم زدن با پله نخودک رفته بود سر زمین ، پله نخودک از روی دوش پیرمرد افتاد پایین و زیر پاهای گاو ماند و مرد . از اون به بعد پیرمرد و پیرزن تنهای نتنها شده بودن.و جای خالیشو احساس می کردن .
خیلی غم انگیز بود ولی دوست داشتمممممممم[shaad]
پاسخ : داستان هاي بچگي خودتو اينجا تعريف كن !!
حق با ناز خاتونه .برای ما که بچه جنگ و وضعیت قرمزیم تموم کارتون های قدیمی ارامش دهنده والتیام دهنده بود.کارتون هایی که حوصله بچه های امروز رو سر میاره.
نوار قصه علی مردان ،خروس زری رو هزار بار گوش میدادیم وچقدر تصویر تو ذهنمون می ساختیم.
یادم میاد پدر عزیزم (روحش شاد)برام قصه می گفت.
قصه ماه پیشونی،قصه حضرت سلیمان،قصه داوود نبی و.... .
با تمام سختی هاوفشار ها، کودکی های ما پر از شورو عاطفه و صمیمیت بود.
پاسخ : داستان هاي بچگي خودتو اينجا تعريف كن !!
سلام چه عکس های قشنگی گذاشتی...
واقعا" یادش به خیر از مدرسه میومدیم خونه و کارتون تماشا می کردیم من عاشق بابا لنگ دراز بودم و پرین، ولی همه چی میدیدم حتی فوتبالیستها! ناگفته نماند در همه حال کتاب و دفتر همراه همیشگیم بود، با هم کارتون می دیدیم!
از بین کتاب داستان ها شنگول و منگول و حبه ی انگور ، هیچ وقت از شنیدنش خسته نمی شدم. هنوزم اگه یه کوچولویی ازم بخواد براش داستان بگم همینو تعریف می کنم براش!
پاسخ : داستان هاي بچگي خودتو اينجا تعريف كن !!
یه شعر از اون دوران :
در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده دو کاج روییدن
سالیان دراز رهگزران
آن دو رو چون دو دوست میدیدند
روزی از روزهای پاییزی
زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاج ها به خود لرزید
خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا
چند روزی مرا تحمل کن
ریشه هایم ز خاک بیرون است
چند روزی مرا تأمل کن
کاج همسایه گفت با تندی
مردم آزار از تو بیزارم
دور شو دست از سرم بردار
من کجا طاقت تو را دارم
بینوا را سپس تکانی داد
یار بی رحم و بی محبت او
سیم ها پاره گشت و کاج افتاد
بر زمین نقش بست قامت او
مرکز ارتباط دید آنروز
انتقال پیام ممکن نیست
عازم گشت گروه پی جویی
تا ببیند که عیب کار از چیست
سیم بانان بعد از مرمت سیم
راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگدل را نیز
با تبر تکه تکه بشکستند
[nishkhand]
کارتون های قدیمی :
فعلاً موش و گربه یادم میاد ، بعد بینوایان ، بعد خونه مادربزرگه ، مدرسه موش ها و ...
آهان دختران کوچک ، هایدی
پاسخ : داستان هاي بچگي خودتو اينجا تعريف كن !!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
? ask
حق با ناز خاتونه .برای ما که بچه جنگ و وضعیت قرمزیم تموم کارتون های قدیمی ارامش دهنده والتیام دهنده بود.کارتون هایی که حوصله بچه های امروز رو سر میاره.
نوار قصه علی مردان ،خروس زری رو هزار بار گوش میدادیم وچقدر تصویر تو ذهنمون می ساختیم.
یادم میاد پدر عزیزم (روحش شاد)برام قصه می گفت.
قصه ماه پیشونی،قصه حضرت سلیمان،قصه داوود نبی و.... .
با تمام سختی هاوفشار ها، کودکی های ما پر از شورو عاطفه و صمیمیت بود.
سلام.. . کی گفته حوصله ما سر میره؟؟؟ من هنوزم نوار خروس زری رو حفظم: قوقولی قوقو سحر شد... سیاهی در به در شد... فرشته ها دویدن! ستاره ها رو چیدن!
و اکثر داستانایی هم که گفتین خوندممممم[nishkhand]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
parichehr
سلام چه عکس های قشنگی گذاشتی...
واقعا" یادش به خیر از مدرسه میومدیم خونه و کارتون تماشا می کردیم من عاشق بابا لنگ دراز بودم و پرین، ولی همه چی میدیدم حتی فوتبالیستها! ناگفته نماند در همه حال کتاب و دفتر همراه همیشگیم بود، با هم کارتون می دیدیم!
از بین کتاب داستان ها شنگول و منگول و حبه ی انگور ، هیچ وقت از شنیدنش خسته نمی شدم. هنوزم اگه یه کوچولویی ازم بخواد براش داستان بگم همینو تعریف می کنم براش!
منم به بابا لنگ دراز و آن شرلی علاقه ویژه ای داشتم و دارممممم
اما درمورد داستانای مورد علاقه ام باید بگم بچگیام دنیای من دنیای هری پاتر بودددد[shaad]
پاسخ : داستان هاي بچگي خودتو اينجا تعريف كن !!
کلاغ پیری تکه پنیری دزدید و روی شاخه درختی نشست.
روباه گرسنه ای که از زیر درخت می گذشت، بوی پنیر شنید، به طمع افتاد و رو به کلاغ گفت: …
ای وای تو اونجایی، می دانم صدای معرکه ای داری!چه شانسی آوردم!
اگر وقتش را داری کمی برای من بخوان …
کلاغ پنیر را کنار خودش روی شاخه گذاشت و گفت:
این حرفهای مسخره را رها کن اما چون گرسنه نیستم حاضرم مقداری از پنیرم را به تو بدهم.
روباه گفت:
ممنونت می شوم ، بخصوص که خیلی گرسنه ام ، *اما من واقعاً عاشق صدایت هم هستم
کلاغ گفت:
باز که شروع کردی اگر گرسنه ای جای این حرفها دهانت را باز کن، از همین جا یک تکه می اندازم که صاف در دهانت بیفتند.
روباه دهانش را باز باز کرد.
کلاغ گفت :
بهتر است چشم ببندی که نفهمی تکه بزرگی می خواهم برایت بیندازم یا تکه کوچکی.
روباه گفت :
بازیه ؟ خیلی خوبه ! بهش میگن بسکتبال .
خلاصه … بعد روباه چشمهایش را بست و دهان را بازتر از پیش کرد و کلاغ فوری پشتش را کرد و فضله ای کرد که صاف در عمق حلق روباه افتاد.
روباه عصبی بالا و پایین پرید و تف کرد :
بی شعور ، این چی بود
کلاغ گفت :
کسی که تفاوت صدای خوب و بد را نمی داند، تفاوت پنیر و فضله را هم نباید بفهمد!
پاسخ : داستان هاي بچگي خودتو اينجا تعريف كن !!
با تشکر از باستان شناس ازطرح این مطلب!
[tashvigh][golrooz]
این آدرسی رو که میزارم واقعا عالیه و مرتبط با این موضوع...
هر دهه 60ی و حتی اوایل 70.... اینقدر این مطالب براش ملموس هست که اشک تو چشماش جمع بشه.
از دست ندید!![golrooz]
خاطرات دوران کودکی ( شاید شما یادتون نیاد ! )
http://www.radsms.com/%d8%ae%d8%a7%d...f-%d8%b4%d9%85
پاسخ : داستان هاي بچگي خودتو اينجا تعريف كن !!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
hrs-m
با تشکر از باستان شناس ازطرح این مطلب!
[tashvigh][golrooz]
این آدرسی رو که میزارم واقعا عالیه و مرتبط با این موضوع...
هر دهه 60ی و حتی اوایل 70.... اینقدر این مطالب براش ملموس هست که اشک تو چشماش جمع بشه.
از دست ندید!![golrooz]
خاطرات دوران کودکی ( شاید شما یادتون نیاد ! )
http://www.radsms.com/%d8%ae%d8%a7%d...f-%d8%b4%d9%85
ولي من همشونو دونه به دونه يادمه
پاسخ : داستان هاي بچگي خودتو اينجا تعريف كن !!
[tashvigh][tashvigh][tashvigh]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
نازخاتون
ولي من همشونو دونه به دونه يادمه
شیرین[shaad] ولی یادش......یکم تلخ[narahat]!مگه نه
پاسخ : داستان هاي بچگي خودتو اينجا تعريف كن !!
سلام
باستانی جون ممنون.
خیلی کار قشنگی کردی.
من دوران بچگیم بیشتر از اینکه کارتون نگاه کنم بازی میکردم.
خیلی کم کارتون نگاه میکردم. اما عاشق موش و گربه بودم.
ما با خاله اینام تو یک ساختمون بودیم. ما طبقه پایین بودیم و خله اینام طبقه بالا.
ولی ما و بچه های خاله ام خیلی با هم شیش بودیم و همش در حال بازی کردن بودیم.
ولی من معمولا موش و گربه رو از دست نمیدادم.