پاسخ : دفنر شعر شعرای نخبگان
ای دل دمی با من بساز/ دارم بتو اکنون نیاز
روشن شو وجانم بده/یارب تو فر مانم بده
از کوی عشق وعاشقی/ در راه مهر وصادقی
دیوانهء کوی تو ام/شیدای یاهوی توام
این دل بشوران از گناه/ تا ناشده قلبم تباه
با یاد تو ارام جان/ دارم دراین راه زمان
دار الشفای من تویی/ صدق وصفای من تویی
در خانه ات راهم بده/بر درگهت جاهم بده
پاسخ : دفتر شعر شعرای نخبگان
باز گویم از غم سیب سپید
تو چه دانی کز دل سید حمید
پاسخ : دفنر شعر شعرای نخبگان
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
hadi elec
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
توانم رفته از دستم چه سازم بین مشکلها
شب تاریک و بیم غصه ای دیگر بود در دل
کجا دانند حال ما سبک عقلان و خوشدلها
چنان از فرط غمها دیده می بارد که بارانی
بدین شدت نبیند چشم دریا ها و ساحل ها
به دیدی چون سفیهی دون فلک بر ما نظر دارد
چه باشد فرقمان مردم؟ میان ما و عاقلها
سوالم گرچه تلخ است و جوابی تلخ تر دارد
به این پرسش تلنگر میزنم بر جملگی دلها
به بازار محبت گر گذر کردی تو میبینی
که راکد مانده بازارش و بسیارند سائلها
فوق العادست.....
پاسخ : دفتر شعر شعرای نخبگان
ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با توام، همه عالم ازان منآن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب
میریزد آبشار غزل از زبان منآن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
سیمرغ کی رسد به بلندآسمان منبنگر طلوع خندهی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟
خود خواندهای به گوش من این، مهربان من
پاسخ : دفنر شعر شعرای نخبگان
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
mina_bushehr
وقتی تو نیستی
نه هست های ما چونان که بایدند، نه باید هامثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض میخوانم عمریست لبخند های لاغر خود را در دل ذخیره میکنم باشد برای روز مبادااما در صفحه های تقویمروزی به نام روز مبادا نیست آن روز هرچه باشد؛ روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا روزی درست مثل همین روزهای ماست اما کسی چه میداندشاید امروز نیز، روز مبادا باشدوقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند، نه باید ها هر روز بی تو روز مباداست آیینه ها در چشم ما چه جاذبه ای دارندآیینه هایی که دعوت دیدارنددیدارهای کوتاه، از پشت هفت دیوار، دیوارهای صاف، دیوارهای شیشه ای شفاف، دیوارهای تو... دیوارهای من... دیوارهای فاصله بسیارندآه... دیوارهای تو همه آیینه اند و آیینه های من همه دیوارند...
این شعر خودتونه؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!![taajob][taajob]
مطمئنید؟؟
خیلی واسم آشناست
پاسخ : دفتر شعر شعرای نخبگان
سلام... نتونستم جلوی خودمو بگیرم. فکر اینکه کسی این شعرو میخونه و درد منو درک میکنه ویا یادش میاد که خودشم تو دوران نوجوونی موقع بلوغ روانی و چند راهی انتخاب مذهب و راه درست زندگی چه درگیریایی داشته...دیوانه که بودم... دیوانه ترم کرد... امیدوارم بفهمید چی میکشیدم.(گفتم میکشیدم... تا بگم به امید خدا... دارم راهمو پیدا میکنم...)[cheshmak]
یک زمانی بی زبانی درد بی درمان من بود!
و هر آنگه میشنیدم عاشقی درد خوشی است...
ناله و داد و فغان در روح بی آوای من بیداد میکرد!
ای خدا پس من چرا عاشق نبودم؟
هر زمان تا میشنیدم روح تو روح شفا است... غالب است درد و دوا است.
پرتمنا میکشیدم ، راه بی پایان خود را، بر سر بن بست تدبیر الهی!
راههای اشتباهی... نامهای گونه گونه... و تب و درد و سیاهی...
تا بدانجایی رسیدم که تمام دردهایم از وجودم رخت بست.
دردمن درمان خود را درشکوه قاصدک یافت.
بی صدا و بی تمنا... فارغ از شور و صدا و درد و ترس بی پناهی
راه خود آغاز کردم!
من تمام خاطرم را دور کردم از فضای آن زمانه... ناله های عاشقانه...پرسش اینکه چرا عاشق نبودم؟
ای خدا...درد من امروز، درد بغض بی صدا است. درد این بی هم زبانی!
درد ادراک جهانی و غرورانفرادی!
تو کجایی؟
درد من درمان خود را از شکوه کبریایی تو میخواهد!
توکه فارغ ز هر حسرت...تمنا...ناامیدی...
ناله و اشک و پشیمانی ز پلهای خراب یک گذشته
مهر خود را دانه دانه
میفشاری در تن این پیکر خاک زمانه.
پاسخ : دفتر شعر شعرای نخبگان
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
hadi elec
این شعرا چقدر.......
من از ادبیات متنفر بودم ( ببخشید[khejalat]) حتی توو دانشگاه هم پیش خوردم!!!! آخه اونقدر سر حفظ و معنی اون شعرای کتابای مدرسه که داستانای تخیلی بود!!! عذاب کشیدم که از اسم شعر و ادبیات هم فرار میکردم!! حتی دوستام چندتا کتاب شعر برام گرفتن که یکی از شعراشم درس و حسابی نخوندم!
اما این شعرو خوندم ( مثل یکی دوتای دیگه) لبخند زدم!!!!
خیلی توو دل میشینه...
پیروز باشید[golrooz]
پاسخ : دفتر شعر شعرای نخبگان
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
8infinity8
یک زمانی بی زبانی درد بی درمان من بود!
............
میفشاری در تن این پیکر خاک زمانه.
شرح حال قشنگیه [tashvigh][golrooz]
در پناه خدا باشی