سلام دوستان
بنظر من قانونی که بر اساس آموزه های دینی تنظیم شود قانون کاملی است و در این جامعه فرقی بین فرد قانونمند با دیندار وجود ندارد.
بچه ها بهتر نبست قبل از شروع بحث جدید یه نتیجه کلی درمورد بحث های قبلی داشته باشیم؟؟[golrooz]
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوستان
بنظر من قانونی که بر اساس آموزه های دینی تنظیم شود قانون کاملی است و در این جامعه فرقی بین فرد قانونمند با دیندار وجود ندارد.
بچه ها بهتر نبست قبل از شروع بحث جدید یه نتیجه کلی درمورد بحث های قبلی داشته باشیم؟؟[golrooz]
به نظر بنده دین یعنی تمام اخلاقیات
من در بخش قبلي صحبتهام در مورد دين الهي صحبت كردم
ولي برخي فرقه هاي انحرافي وجود دارند كه از دين هاي الهي نشات گرفته اند(مانند وهابيت و بهايت)كه در لازمه ورود به دين ترك اخلاق اجتماعي سالم و ايجاد طرز فكر منفي نسبت به برخي اقشار است
در اين مورد ميبينيد كه دينداري نه تنها باعث تعالي جامعه نميشود بلكه باعث نوعي شرمندگي است
اگر در مورد احكام بهايت اطلاعاتي داشته باشيد ميبينيد كه بهتر از فرقه شيطان پرستي نيست
بماند كه پيامبر نيز تبليغات خود را با اخلاق نيكوي مسلمانان ترويج داد
پس شرط دينداري در هر جامعه اي وجود اخلاق است و ميشود قسمت اول(اخلاق)وجود داشته باشد ولي دين نباشد
پس جواب سركار خانمb a ha rدر مورد "لزوم دينداري يا اخلاق" به نظر من لزوم اخلاق است
موفق باشد
من هم با312موافق هستم متاسفانه خیلی از افراد دین رو تا جای قبول دارن که به نفعشون باشه
هر کجا هم که به نفعشون نباشه می گن دنیا رو عشق است
متاسفانه خیلی از افراد با اینکه تحصیل کرده هستند مثل عصر یخبندان فکر می کنند
به نظر من اگر خوب به این موضوع فکر کنیم یعنی از جنبه مثبتش می بینیم اخلاق و دین کامل کنند همدیگر هستند
اینطور که من از گفته دوستان برداشت کردم این بود که:
دین و اخلاق مکمل یکدیگراند و مقایسه دین با اخلاق درست نیست و آموزه های دینی وقتی می توانند برای انسان مفید باشد که تحریف و منفعت شخصی در آن دخیل نباشد وگرنه باعث سقوط انسان می شود!
اگه برداشت من درست باشه اینجا یک سوال برای من پیش میاد که ما چگونه یک آموزه صحیح دینی رو با آموزه تحریف شده تشخیص بدیم درصورتی که بعضی امور هستند که اثر آن در آینده ظاهر می شود و همچنین بعضی از آموزه ها در یا حیطه عقل نیست یا هنوز عقل به درک آن نرسیده است! اگه میشه در این مورد بحثی داشته باشیم
ممنون از دوستان[golrooz]
از نظر ایده آل یک فرد عادی با پذیرش دین کامل به اخلاق نیکو میرسد
ولی چون دین کاملی در حال فعلی وجود ندارد یا به احکام آن به طور کامل عمل نمی شود نمی تواند فرد را به کمال برساند
ولی در مقابل فردی با پذیرش قوانین اجتماعی میتواند خود را به شهروند ایده آل نزدیک کند
منظور از کمال در این تاپیک شناخته شدن فرد به عنوان شخص نمونه در زمان خودش است
نتیجه:
دین برای مثبت جلوه کردن در جامعه نیاز به شهروند بااخلاق دارد
به نظر من عمل کردن کامل بستگی به خود انسان دارد و یک نکته دیگه اینکه حداقل یک دین هست که نسبت به دین های دیگه کامل هستش
و ضمناً ما باید این رو در نظر بگیریم که تعریف اخلاق ( همانگونه که دوستان گفتند) بستگی به جامعه داره و متغیر است یعنی یک فرد می تواند در یک جامعه یک شهروند با اخلاق باشد ولی همان فرد در جامعه دیگری اینگونه نباشد...
پس اخلاق به تنهایی نمیشه ملاک باشه.
من هم این نکته را گفتم
وقتی از اخلاق صحبت میکنیم ملاک ما جامعه است
در تاپیک قبلی هم مثالهایی از کشورهای اروپایی رازدم که در آن کشورها دین وجود ندارد ولی اخلاق وجود دارد
در مورد عمل کردن هم جامعه تا حد زیادی موثر است
مثلا برای فردی که هنجارهای اجتماعی را رعایت نمی کند میشود جریمه در نظر گرفت و آن فرد خود نیز جریمه را قبول میکند
ولی برای شخصی که از احکام دین پیروی نمی کند هیچ جریمه ای نیست
دوست عزیز تشخیص اموزه صحیح دینی از بدعت و تحریفی که در دین وارد شده ، ضمن اینکه با رجوع به ارکان اربعه (کتاب و سنت اجماع و عقل) خیلی مشکل نیست - اما درعین حال درصورت پیچیدگی وبغرنج بودن رجوع به کارشناس مذهبی را میطلبد (مانند انکه اشخاص برای تشخیص بیماری خود الزاما به طبیب مراجعه میکنند نه کس دیگر)
مثلا صبر یک اموزه کهن دینی واخلاقی است اما حدود و ثغور ان تا چه حد؟در مقابل ایینی که میگوید صبوری تا بی نهایت ! یعنی اگر کسی سیلی برشما زد سمت دیگر صورتتان راهم برایش اماده کنید !
اموزه های اخلاقی اسلام این را نمیپسندد و برای میزان صبر و نوسان ان باتوجه به اوضاع و احوال پیرامونی اندازه متعارفی قائل است - تشخیص این اندازه متعارف مهم است
سلام :
پیش ترها همیشه فکر میکردم اخلاق از دین برخاسته است و اگر روزی به دلایلی بساط دین ورزی برچیده بشه طبعا اصول اخلاقی از میان ما انسانها رخت
برخواهد بست ! و نتیجتا ما دچار نوعی جنون بی اخلاقی خواهیم شد که در طی آن سنگ روی سنگ قرار نخواهد گرفت ! اما بعدها دیدم که چنین نیست !
و اخلاق و اصول اخلاقی خیلی پیش تر از دین و دیانت در بین ما آدمها وجود داشته حتی امروزه هم در بدوی ترین قبایل که نامی و صحبتی از دین و دین ورزی
نیست باز اخلاق هست !
و این ما را به این نکته رهنمون میشه که اخلاق یک ضرورت اجتماعی میان ما انسانهاست و لزومی نداره که در یک جامعه همه دین دار باشند تا اخلاق سامان بگیره .
البته بمونه که گاهی عرفهای اجتماعی جای دین و نیز اخلاق را میگیره و این عرفها ممکنه به لحاظ انسانی یا حقوقی به زعم ما چندان صحیح و خوشایند نباشن .
اما دایره ی عرف های اجتماعی محدود به همان قوم و جامعه اییه که اون رو از گذشتگان خودشون به ارث برده ان ، در حالیکه اخلاق و معیارهای اخلاقی میتونه فراگیرتر
از یک قوم و ملیت باشه و زبان عمومی تری داشته باشه که در برخوردهای انسانی برای هردو طرف قابل فهم و قابل اجراست .
از طرفی نیز عرف های اجتماعی در خیلی مواقع تاریخ مصرف محدود خودشان را دارن و ممکنه به تدریج با گسترش علم و آگاهی انسانها به مرور زمان رو به اضمحلال برون و ما جز در کتابهای تاریخی شاید نامی از اون ها نشنویم ! در حالیکه اخلاق و فضائل اخلاقی تاریخ مصرف ندارن و همیشه در بین انسانهای مختلف تازگی خودشان را در میان حفظ کرده ان و حتی میتونیم بگیم چه بسا اون قدر برجسته باشن که اساطیر گذشته را به دلیل همین فضائل اخلاقی شون جاودانه کرده ان .
از طرفی هم چنین نیست که می پنداشتم که لازمه ی حفظ اخلاق دین ورزیه چرا که ما به مدد ارتباطات گسترده ی امروز می بینیم که خیلی از جوامع ، اهل دین و
باورهای دینی نیستند(حداقل آنطور که ما تصور میکنیم ) در حالیکه کاملا جامعه ای اخلاقی و دارای روابط بسیار سالم انسانی ان . در حالیکه بر عکس جوامع دینی و
مذهبی هم داریم که اتفاقا بر خلاف تصور اصلا اخلاقی نیستن و تازه منبع و سرچشمه ی بی اخلاقی و ترویج بی اخلاقی و زیرپا گذاشتن اخلاقن . این نشان میده
که اون چه که به یک جامعه ثبات میده اخلاقه و نه لزوما دیندار کردن مردم !
چرا که اخلاق که برای حفظ سلامت یک جامعه در حکم آب حیاته خصلتی ایه که خود انسانها در زمان شکل گیری هر اجتماع و روابط انسانی خودبخود به آن میرسن و نسبت به آن متعهد میشن و نیازی به متولی یا فشار و اجباری در میان نیست چرا که نوعی قرار میان ذات انسانهاست در حالیکه اگر دینداری مبنای اخلاق قرار بگیره هم میتونه بدل به نوعی دوگانگی در رفتارهای انسانی بشه چرا که بسیاری از انسانها در رفتار، اخلاق رو وابسته به اعتقاد به دین نمیدونن و وادار کردن اون ها به دین ورزی همین یک مایه ی امید یعنی تعهد به اخلاق رو هم در روابط انسانی از اون ها میگیره و هم اینکه نهایتا با این برنامه یعنی عدم اعتقاد به دین و در عین حال وادار شدن به دینداری اونه ها رو به ریاکاری سوق میدیم و این ریاکاری و تقلب خود اخلاق رو زیر پای اعتقاداتی که ریشه ای واقعی در وجود خیلی آدمها نداره رو له میکنه و از طرفی هم باعث تردید در باور سلامت در روابط میشه که باز به معنای وقوع فاجعه و رفتن به سوی قهقرای رفتاریه .
این مسئله این سوال را پیش می آورد که حقیقتا دایره ی کاربرد و انتظار ما از دین تا کجاست و دایره ی انتظار و کاربرد ما از اخلاق تا چه حیطه ای یه ؟