پاسخ : سلسله مراتب چگونه کسب و کارتان را دگرگون کنید؟!
چگونه کسب و کارتان را دگرگون کنید (11)
محصولات جانبی را بفروشید
وقتی محصولی تولید می کنید، حتما یک محصول دیگر را هم در کنارش باید داشته باشید. در واقع نمی توانید تنها یک محصول تولید کنید چون هر محصولی یک سری محصولات یا خدمات جانبی هم دارد.
ذهن های کسب و کاری هوشیار و خلاق چنین محصولات یا خدمات جانبی ای را کشف می کنند و فرصت های اینچنینی را از دست نمی دهند.
در صنعت چوب پسماندهایی چون زباله، خاک اره، تراشه و چوب خرد شده هم به فروش می رسد تا در ساخت محصولاتی چون شومینه های مصنوعی، بتن، سوخت و غیره مورد استفاده قرار گیرند .
چه سود دلچسبی!
http://banki.ir/images/stories/-Golsa/92/Rework/14.jpg
این یعنی هوشیاری و داشتن چشم های باز.
در واقع تولید کننده چوب آنقدر که خود چوب را می بیند، همانقدر هم به محصولات جانبی توجه دارد.
امری که شما و امثال شما به آن توجهی ندارید و حتی شاید به آن فکر هم نکنید. همین می شود که یک قدم از چنین صنایعی در درآمدزایی عقب تر هستید.
حتی می توان نام این غفلت از محصولات جانبی را کوته فکری هم گذاشت!یک نمونه دیگر شرکت های تولید و پخش آلبوم های موسیقی هستند.
چنین شرکت هایی می توانند با ضبط پشت صحنه های مربوط به مراحل تولید، آن را به علاقه مندان عرضه کنند و سود خوبی را به دست آورند.
یا مثلا شرکت های خودروسازی شاید اصلا به این فکر نکنند که میشود زغال چوب را فروخت تا در صنایع دیگر مورد استفاده قرار گیرد.
همین حالا دست به کار شوید
چه زمانی محصولات یا خدمات تان تمام می شود؟!
کی باید آن را به بازار عرضه کنید؟!
چه زمانی شرایط برای اینکه مردم به آن دست پیدا کنند، مناسب است؟!
شاید خیلی زودتر از آنچه فکر می کنید.
زمانیکه محصولتان توانست نیازهای مصرف کننده را برآورده کند، وقت ورودش به بازار است.
تنها دلیل این امر این است که شما به عنوان تولید کننده هنوز فهرستی از محصولاتی دارید که می توانید تولید کنید و در واقع فرصت تولید آن محصولات جانبی در پی تولید محصول اصلی پیش آمده است.
پس محصول اصلی را معطل حاشیه ها و شاخ و برگ ها و حتی محصولات جانبی نکنید.اصلا موکول کردن این کار به زمان مناسب به معنای بهتر انجام دان کار است. چون فرصت بیشتری برای ساخته و پرداخته کردن وجود دارد.
اصلان بیایید از این زاویه به ماجرا نگاه کنیم: اگر فقط دو هفته برای تولید و عرضه محصولتان فرصت داشته باشید، از چه چیزهایی در مسیر تولید صرف نظر می کنید؟!
خنده دار به نظر می رسد، اما همین یک سوال ساده مجبورتان می کند که به این مسئله توجه نشان دهد و رویش تمرکز کنید. در واقع خیلی ناگهانی متوجه می شوید که نیازی به بسیاری از شاخ و برگ ها در محصولتان نیست و آنچه ضروری است خود را نمایان می کند.
تعیین مهلت و ضرب الاجل به سادگی ذهن شمای تولید کننده را روشن و مرتب می کند.
به این ترتیب به سادگی می توانید جمله ای را که از گفتن و عملی کردنش وحشت داشتید به زبان و در عمل جاری کنید: "به آن احتیاجی نداریم."همه آنچه مانع عرضه محصول به بازار هستند را حذف کنید. حالا وقت بررسی ضرورت ها است.
زرق و برق ها را به بعد موکول کنید.
خوب که فکر کنید می بینید غیرضروری ها و زرق و برق هایی که تنها در یک روز به آنها می رسید، از آنچه تصور می کردید، خیلی بیشتر هستند.
پس همین حالا دست به کار شوید. خوب دقت کنید که چه چیزهایی ضروری و چه امکاناتی صرفا زرق و برق هستند.
زرق و برق ها را فاکتور بگیرید.
اصل ها و اساسی ها را به مرحله تولید برسانید و از سود فروش محصولات خود لذت ببرید.
منبع : بانکی-دنیای اقتصاد
پاسخ : سلسله مراتب چگونه کسب و کارتان را دگرگون کنید؟!
چگونه کسب و کارتان را دگرگون کنید؟! (12)
گول توافق نامه ها را نخورید
دنیای کسب و کار پر است از اطلاعات و مدارک کهنه ای که جز وقت تلف کردن حاصل دیگری ندارند.
گزارش های خوانده نشده، نمودارهای دیده نشده و مشخصات اولیه ای که هرگز محصول نهایی شبیه به آنها از کار درنیامد.
این طور مسائل همواره برای انجام شدن برنامه ریزی می شوند، اما خیلی زود فراموشی دامنشان را می گیرد.
http://banki.ir/images/stories/-Golsa/92/Rework/13.jpg
اگر احساس می کنید در مورد مسئله ای توضیح لازم است، هرچه واقعی تر این کار را انجام دهید؛ یعنی مثلا به جای اینکه چیزی را توصیف کنید، شکل آن را بکشید یا به جای اینکه در مورد صدایی توضیح دهید، سعی کنید همان صدا را تولید کنید. هر کاری که لازم است انجام دهید تا لایه های بی مورد انتزاعی را از میان بردارید.
مساله ای که گرفتار انتزاعی ها مثل گزارش ها یا اسناد و مدارک باشد باعث ایجاد توهم توافق می شود؛ بدین معنی که اسناد و مدارک کاغذی که موافقت نامه ای را در بردارند، ما را گول می زنند که کار حتما به مرحله اجرا در می آید، حال آنکه چنین نیست.
صدها نفر دیگر را می توانید پیدا کنید، که دقیقا مطالب نوشته شده را به درستی بخوانند، اما هر کسی برداشتی از آن نوشته واحد می کند. به همین دلیل است که باید به واقعیت مسائل مختلف دست پیدا کنید تا در نهایت فهم درست حاصل شود.
وقتی کتابی می خوانیم هم داستان همین است.
در واقع هر کدام از ما تصویر منحصر به فردی از شخصیتی که راجع به آن می خوانیم، در ذهن تصویر می کنیم، اما تنها وقتی می توانیم اشکالات تصویرمان را برطرف کنیم که خود شخصیت را بشناسیم.
وقتی شرکت آلاسکا ایرلاینز تصمیم به ساخت هواپیمایی جدید گرفت، تنها به طرح ها و نقشه ها بسنده نکرد و ترجیح داد قبل از ساخت کار اصلی، ماکت آن را هم بسازد.
آنها نمونه ای کوچک ساختند تا بتوانند با حضور مسافران و کارکنان واقعی، سیستم های دستگاه را بررسی کنند.
یک مبلساز برجسته کسی است که کارش بدون بررسی دقیق جزئیات پیچیده وریز پیش نرود.
چنین فردی تا شروع به سوهان کشیدن، اسکنه کردن یا کار با ابرازهای دیگر نکند، نمی تواند بگوید کارش چه می شود.
داستان همه کارها همین است و مسیر همه ماها در کسب و کار باید همین باشد. هر کار و مسیر دیگری فقط وقت تلف کردن است.
منبع : بانکی-دنیای اقتصاد
پاسخ : سلسله مراتب چگونه کسب و کارتان را دگرگون کنید؟!
چگونه کسب و کارتان را دگرگون کنید؟! (13)
برای نپرسیدن همیشه وقت هست
خیلی ساده است که سرتان را پایین بیندازید و بدون توجه به آنچه در اطرافتان می گذرد، تنها و تنها به کارهایی برسید که فکر می کنید، نیاز است انجامشان دهید.
از طرفی سر را بالا گرفتن و در مورد چراها پرسیدن کاری بس سخت به نظر می آید
این چند سوال مهم را از خودتان بپرسید تا مطمئن شوید آنچه انجام می دهید، همان است که باید انجام شود: برای چه این کار را انجام می دهید؟!
تا به حال کاری را انجام داده اید که دلیل و چرایی آن را ندانید؟!
یا اینطور هم می توان در نظر گرفت که فلانی گفت این کار را انجام بده و من هم به حرفش گوش کردم! همین یک جمله برای درک اهمیت پرسش کافیست.
دانستن پاسخ پرسش هایی چون برای چه می خواهم این کار را انجام دهم؟!
سود و ضررش کجاست؟!
چه انگیزه ای در پس این کار پنهان شده و غیره بهتان کمک می کند تا نفس و ماهیت کار را هرچه بهتر درک کنید.
http://banki.ir/images/stories/-Golsa/92/Rework/13.jpg
چه مشکلاتی را حل می کنید؟!
مشکل چیست؟!
آیا مشتری ها گیج شده اند؟!
آیا خودتان آشفته شده اید؟!
آیا مسئله غیرشفافی وجود دارد؟!
آیا مورد ناممکنی قبلا وجود داشته که الان باید به ممکن تبدیل شود؟!
گاهی وقت ها نتیجه پرسیدن این سوالات این است که به بسیاری از پاسخ های مشکلاتی که در ذهن ساخته اید، میرسید.
حالا وقت آن است که ترمز خود را بکشید و جهنمی را که برای خود ساخته بودید، بازسازی کنید.
آیا کاری که می خواهید بکنید، مفید است یا فقط برای اینکه کاری انجام داده باشید، دست به آن دست می زنید؟!
اشتباه کردن اشتیاق با سود و فایده کار راحتی است.
بعضی وقتها انجام کار با اشتیاق خوب است و منجر به نتیجه ای جالب هم می شود. اما کم کم این سوال رابه ذهن می آورد که انجام این کار سودی هم داشت؟!
و اینجاست که اشتیاق اعتبارش را از دست می دهد.آیا فاکتور "ارزش" را هم به کار اضافه کرده اید؟! اضافه کردن آیتم های گوناگون به کار، آسان است اما اضافه کردن ارزش، نه.
آیا مسئله ای که دارید روی آن کار می کنید آنقدر ارزش دارد که محصول ارزشمندی را برای مشتری به ارمغان بیاورد؟!
بعضی وقت ها فکر می کنیم هر چه بیشتر به محصولی پر و بال دهیم، ارزشش بیشتر می شود، در صورتی که قضیه کاملا برعکس است. سس قرمز خیلی زیاد، طعم سیب زمینی سرخ شده را خراب می کند. در واقع ارزش یعنی ایجاد توازن.
چیزی را به محصولتان اضافه کنید که واقعا روی آن تاثیرگذار باشد و در جهت مثبت آن را بهبود بخشد.
ضمنا وقتی روی محصولی کار می کنید، حتما این سوال را از خود بپرسید: "آیا راه ساده تری وجود دارد؟!" مشکلات معمولا خیلی ساده هستند و این تصور ماست که از آنها غول می سازد.چه کاری را می توانید به جای آن انجام دهید؟!
چه کاری را نمی بایست به خاطر انجام این کار انجام دهید؟!
پرسیدن این سوالات به ویژه برای تیم ها و گروه های کوچک مهم و واجب است.به یاد داشته باشید گاهی اوقات رها کردن کاری که در دست دارید، ولو اینکه زحمت زیادی هم برایش کشیده باشید، نتیجه بهتری نسبت به ادامه دادن آن است. پس متعصب نباشید تا رهایی برایتان آسان شود.
منبع : بانکی-دنیای اقتصاد
پاسخ : سلسله مراتب چگونه کسب و کارتان را دگرگون کنید؟!
چگونه کسب و کارتان را دگرگون کنید؟! (14)
وقفه دشمن درجه یک خلاقیت
اگر از آنهایی هستید که دائما دیرشان می شود و همه کارهایشان می ماند برای آخر هفته، دلیلش را در کار زیاد و شلوغ بودن سرتان جستجو نکنید.
دلیل این دیرشدن های همیشگی این است که کارتان بازدهی مناسبی ندارد و دلیل عدم بازدهی هم وقفه هایی است که در آن می افتد.
تا به حال به این موضوع فکر کرده اید که چه زمانی بیشترین بازدهی را دارید؟!
اگر مثل خیلی دیگر از مردم باشید، پاسختان شب یا صبح زود است.
این زمان ها در تناقض با بودن دیگران در اطرافتان نیست، یا به عبارت ساده تر این دو زمان لزوما وقتی نیست که شما تنها باشید و کسی در اطرافتان نباشد. در ساعت دو بعد از ظهر همه معمولا یا جلسه هستند یا سرگرم پاسخ به ایمیل هایشان و یا چت با همکاران. این جور کارها و یک سری سر هم بندی هایی که به خاطر با هم بودن بیشتر انجام می شود، تنها مضر به نظر می رسند، اما در واقع کمر به قتل خلاقیت بسته اند.
اشتباه نکنید!
وقفه ها همان همکاری و در ارتباط بودن با دیگران نیست، بلکه دقیقا همان وقفه ها و فاصله های بی موردی هستند که بین کارها ایجاد می شوند.
پس وقتی در کارتان وقفه ایجاد شود، بازده خوبی ندارید.
فاصله ها و وقفه ها روز کاری شما را به یک سری لحظه های کاری تبدیل می کنند. 45 دقیقه کار و بعد یک تماس تلفنی.
15 دقیقه کار و بعد ناهار. یک ساعت بعد، نشست عصرگاهی. همین می شود که نمی فهمید کی ساعت 5 شد! و شما تنها 2 ساعت از این روز کاری را بدون هیچگونه مزاحمت و فاصله افتادن کار کرده اید.
http://banki.ir/images/stories/-Golsa/92/Rework/16.jpg
وقتی دائم شروع کنید و بعد از مدت کوتاهی متوقف شوید، کار مثبتی انجام نداده اید.
هی شروع و هی توقف که نشد کار! به جای این کارها باید حریمی برای خود درست کنید. هر چه این حریم را بیشتر رعایت کنید، خلاقیت تان بیشتر می شود.
وقتی نیازی نباشید به یکباره ذهن خود را از جایی به جایی دیگر ببرید، حتی می توانید بار یک کشتی بزرگ را هم جابجا کنید.
حالا یک سوال: تا حالا دقت کرده اید که وقتی در هواپیما هستید و مجبور به خاموش کردن همه دستگاه های الکترونیکی، چه کارهایی را بدون هیچگونه مزاحمی انجام می دهید؟!
ورود به چنین فضایی زمان بر است و نیاز به اجتناب از همه وقفه ها، فاصله ها و عوامل حواس پرتی دارد.
مثل خواب REM است که در آن حرکات سریع چشمی رخ می دهد، اما خیلی زود اتفاق نمی افتد.
هر وقفه ای که بین کار می افتد، شمار را وادار به از نو شروع کردن می کند و زمانی می توان گفت که زمان تنهایی دارید که خلاقیت واقعی اتفاق بیفتد.
زمان تنهایی شما نباید محدود به زمان کوتاه و ساعت های اندکی باشد.
می توان ساعت و زمان تعیین کرد.
مثلا نیمی از روز موظف به رعایت زمان تنهایی باشیم. یا مثلا ساعات 10 صبح تا 2 بعد از ظهر هیچکس حق صحبت یا گپ و گفت با سایر همکاران را ندارد. داشتن زمان تنهایی به مفهوم ترک اعتیاد به ارتباط برقرار کردن با دیگران است.
در طول زمان تنهایی مسیج ها، تماس های تلفنی، ایمیل ها و نشست ها را برای خود ممنوع کنید. حرف نزنید و به کارتان برسید.
سخت است، اما به نتیجه اش می ارزد. همچنین در کارهای تیمی که مجبورید با دیگران در ارتباط باشید، سعی کنید به جای تماس تلفنی یا دیدار رو در رو از ابزارهای ارتباطی منفعلی چون ایمیل استفاده کنید که الزامی به پاسخ در همان لحظه نداشته باشید.
این تنها راهی است که همه ما می توانیم با وقفه ها و عوامل حواس پرتی مبارزه کنیم و به جای کنار گذاشتن کار و زندگی و رسیدگی به این عوامل حواس پرتی، وقفه ها را کنار گذاشته و به کار و زندگیمان برسیم.
منبع : بانکی-دنیای اقتصاد
پاسخ : سلسله مراتب چگونه کسب و کارتان را دگرگون کنید؟!
چگونه کسب و کار خود را دگرگون کنید؟! (15)
جلسه یعنی سم!
بدترین وقفه و فاصله ای که می تواند در کار بیفتد، برگزاری جلسه است.
دلیلش هم کاملا واضح است:محتوای جلسه معمولا فقط حرف و مفاهیم انتزاعی است و چیز واقعی ای در آن وجود ندارد.
جلسه یک هنر بیشتر ندارد و آن هم انتقال میزان ناچیزی از اطلاعات در هر دقیقه است.جلسه در واقع راهی است که ما را به ترکستان می برد و هیچ مقصد و حاصل مشخصی ندارد.
جلسه اساسا نیاز به آمادگی کامل دارد و نکته این است که معمولا زمان کافی برای به دست آوردن آمادگی کامل وجود ندارد.
جلسه اغلب آنچنان مبهم و سردرگم کننده است که نمی توان هدف و دستاورد آن را مشخص کرد.
جلسه اغلب دست کم یک فرد کوته نظر را در خود جای داده که بدون تردید همه ارداه اش را جمع کرده تا وقت دیگران را با حرف های صد من یه غاز بگیرد.
http://banki.ir/images/stories/-Golsa/92/Rework/43.jpg
زاد و ولد جلسات!
کاش با یک جلسه کار راه می افتاد، اما حقیقت این است که مثل خواب که خواب می آورد یا حرف که حرف می آورد، جلسه هم جلسه می آورد.
جلسه اول، جلسه دوم را به دنبال خود می آورد، جلسه دوم، جلسه سوم را و همینطور الی آخر.
بخش تاسف برانگیز ماجرا هم این است که برنامه کاری جلسات مثل یک نمایش تلویزیونی تنظیم می شود.
انگار نمی شود جلسه ای کمتر از نیم ساعت یا یک ساعت باشد.
به عنوان نمونه دیده نشده که جلسه ای با استفاده از امکاناتی چون مسنجر برگزار شود و مدت زمان آن هم 7 دقیقه باشد!واقعا چه چیزی بدتر از اینکه همه از پشت میز کار خود بروند و سی دقیقه یا یک ساعت دور یک میز دیگر وقت بگذرانند؟!
از طرفی وقتی در باره اش فکر می کنید، می بینید که هزینه برگزاری جلسه هم گیج کننده است.
فرض کنید می خواهید یک جلسه یک ساعته را ساماندهی و سازماندهی کنید و 10 نفر را نیز برای شرکت در این جلسه دعوت می کنید.
حقیقت این است که شما یک جلسه ده ساعته ترتیب داده اید و نه یک ساعته.در واقع شما 10 ساعت خلاقیت و نوآوری را با یک ساعت جلسه معامله می کنید.
حتی شاید بتوان گفت 15 ساعت. چون این وسط یک زمان ذهنی را هم از دست می دهید. زمانی که کار در حال انجام را متوقف می کنید، به محل جلسه می روید و سپس دوباره برمی گردید تا ادامه کار را از سر گیرید.
آیا به نظرتان منطقی است که 10 یا 15 ساعت خلاقیت و نوآوری را فدای یک ساعت جلسه کنید؟!
بعضی وقتها شاید منطقی به نظر بیاید.
اما بهای سنگینی را باید برایش پرداخت کرد.اگر قرار باشد براساس هزینه خالص حساب کنیم، جلسه هایی با این پارامترها خیلی سریع به بدهی تبدیل می شوند و نه دارایی.
به زمانی که از دست دادید فکر کنید و از خود بپرسید که آیا واقعا این کار ارزشش را دارد؟!
اگر تصمیم گرفتید که قطعا گرد هم بیایید، تلاش کنید با چسبیدن به این قوانین، جلسه ای پویا و خلاق را برای خود رقم بزنید: زمان سنج داشته باشید و زمانی که زنگش به صدا درآمد جلسه را تمام کنید.
دوره زمانی برای جلسه ها تعیین کنید. تا آنجا که ممکن است تعداد کمتری را به جلسه دعوت کنید. همیشه دستور کار مشخص و روشنی داشته باشید.
با مسئله یا مشکلی مشخص و خاص شروع کنید.
به جای اتاق کنفرانس در محلی که مشکل به وجود آمده است، با هم جلسه بگذارید.
به واقعیت ها اشاره کنید و تغییرات واقعی پیشنهاد دهید.
جلسه را با ارائه راه حل تمام کنید و به یک نفر مسوولیت انجام آن را بدهید.
منبع : بانکی-دنیای اقتصاد
پاسخ : سلسله مراتب چگونه کسب و کارتان را دگرگون کنید؟!
چگونه کسب و کار خود را دگرگون کنید؟! (16)
خوب باشید، نه عالی!
خیلی ها هستند که به راه حل های پیچیده برای مشکلاتشان معتاد هستند.
انعطاف دادن به ماهیچه های فکری می تواند حس سرخوشی برایتان بیافریند. بعد می توانید دنبال چالش بزرگ دیگری با همان شدت بگردید، بدون توجه به اینکه ایده خوبی هست یا نه.
ایده بهتر اما این است: راه حل انعطافی پیدا کنید؛ یعنی راه حلی که با کمترین تلاش به بیشترین اثرگذاری برسید.
در واقع راه حل های انعطافی همان راه حل هایی هستند که حداکثر عایدی را در نتیجه حداقل کار می دهند.
حالا فرض کنید چالش مورد نظرتان پیدا کردن افق دید یک پرنده باشد. یکی از راه هایی که می توانید از چشم یک پرنده به جهان نگاه کنید این است که خود را به قله کوه اورست برسانید. رفتن به اورست خیلی جاه طلبانه به نظر می رسد.
اما می شود روش راحتتری را هم پیدا کرد.
رفتن به پشت بام یک ساختمان بلند با استفاده از آسانسور می تواند یک راه حل ساده و بی دردسر باشد.
در واقع این روش یک راه حل انعطافی است.
http://banki.ir/images/stories/-Gols...Khordad/44.jpg
مشکلات، خیلی وقت ها راه حل های ساده و پیش پا افتاده دارند و به عبارت ساده تر نیاز به جمبل و جادو برای حل مشکلات نیست.
فقط کافی است مشکل را حل و از آن عبور کنید. پس قهرمان بازی را کنار بگذارید.چنین رویکردی شاید "وای خدای من" و "ببین چه کردم" یا عبارت های از این دست را به همراه نداشته باشد، اما بهتان اجازه پیشرفت می دهد.
به عنوان مثال نگاهی می اندازیم به آگهی ها و فیلم های تبلیغاتی نامزدهای انتخاباتی.
یک مشکل غیرقابل انتظار پدید می آید و روز بعد درباره آن فیلم یا آگهی ساخته می شود.
کیفیت کار چندان بالا نیست چون به جای فیلم از عکس استفاده شده، به جای طرح های گرافیکی آماری از سرفصل های ساده استفاده شده و تنها صدایی که در فیلم شنیده می شود، صدای یک راوی بدون تصویر فرد است.
اما با تمام این حرف ها، فیلم یا آگهی هنوز هم خوب است.
اگر قرار باشد مدت ها منتظر بمانید تا همه چیز ایده آل شود، خواهید دید که چه زود، دیر شد. در روند یافتن یک راه حل این زمان است که از ساخته و پراخته بودن یا حتی کیفیت آن هم مهمتر است.
اگر راه حلی می تواند مشکل را از میان بردارد، از آن استقبال کنید چون در غیر اینصورت مجبورید منابعتان را هدر دهید یا حتی بدتر از آن هیچ کاری نکنید چون توان پیدا کردن راه حل پیچیده و شیک را ندارید.
و در آخر به یاد داشته باشید که معمولا می شود با گذر زمان از "خوب" به "عالی" رسید.
منبع : بانکی-دنیای اقتصاد
پاسخ : سلسله مراتب چگونه کسب و کارتان را دگرگون کنید؟!
چگونه کسب و کار خود را دگرگون کنید؟! (17)
بردهای سریع و دم دستی
حرکت های آنی، انگیزه ها را تقویت می کنند.
چنین حرکت هایی ادامه مسیر را ممکن می کنند، بدون اینکه شما بتوانید راه دیگری بروید.
اگر انگیزه ای برای آنچه انجام می دهید را نداشته باشید، طبعا کار به خوبی پیش نخواهد رفت.
راه انجام حرکت های آنی این است که کاری را انجام دهید و بعد به مرحله بعدی بروید و در واقع متوقف نشوید.
هیچکس دلش نمی خواهد در مسیر یک کار بی سرانجام و بدون چشم انداز دقیق قرار گیرد. در واقع قرار گرفتن در چنین وضعی نتیجه ای جز درجا زدن و حتی سوختن و از بین رفتن تدریجی ندارد.
برای اینکه گرفتار بی انگیزگی نشوید، خود را به دستیابی به پیروزی های سریع و دم دستی عادت دهید.
هر چه پروسه انجام یک کار طولانی تر شود، احتمال ثابت قدم ماندن تا پایان کار کمتر می شود.
هیجان، حاصل انجام کار و شریک کردن مشتری در نتایج آن است. برنامه ریزی کردن سالانه خیلی کسل کننده است.
البته اگر کارتان طوری است که مجبور به انجام پروژه های بلند مدت هستید، در بازه های زمانی کوتاه مدت مثلا ماهانه یا دو هفته یکبار برای خودتان هدف بگذارید و وقتی به آن رسیدید، خود را پیروز بدانید.
پیروزی های کوچک فرصت جشن گرفتن و داشتن خبرهای خوب را به شما می دهد و این یعنی انرژی و انیگزه دادن به تیم همکاران و البته مشتریان.پس از خود بپرسید:
"در دو هفته چه کاری را می توانم به سرانجام برسانم؟!"
و بعد آن را انجام دهید و به مشتری خود اجازه دهید به دستاورد شما دست یابد.هرچه محصول یا کار نهایی شما زودتر به دست مشتری برسد، برای شما نتایج بهتری به دنیال خواهد داشت.
http://banki.ir/images/stories/-Gols...Khordad/45.jpg
قهرمان بازی را کنار بگذارید
خیلی وقت ها بهتر از به جای قهرمان بودن، از خیر انجام کاری بگذرید.
مثلا کاری را در نظر بگیرید که دو ساعته باید انجام شود، اما چهار ساعت گذشته و شما هنوز تنها یک چهارم آن را به سرانجام رسانده اید.
چیزی در درونتان هست که تاکید می کند:
"اما من نمی تونم ولش کنم.چهار ساعت وقت صرفش کردم."
و این باعث می شود حس قهرمان بازی تان گل کند.
شما عزمتان را جزم می کنید و درهای دنیا را به روی خود می بندید.
بعضی وقت ها هم این تلاش محض باعث بیش از حد شدن میزان کار می شود.
حالا به نظرتان ارزشش را دارد؟!
احتمالا جوابتان منفی است.
این کار زمانی ارزش داشت که قرار بود دو ساعت وقت برایش صرف و هزنیه کنید نه شانزده ساعت.
در این شانزده ساعت، می توانستید خیلی کارهای دیگر انجام دهید. از آن گذشته، خود را از بازخوردهایی محروم می کنید که می تواند به جلوتر رفتن شما منجر شود.
حتی قهرمان ها هم بعضی وقت ها به یک جفت چشم تازه نفس نیاز دارند؛ شخصی دیگر که بتواند به آنها در بررسی های واقعی کمک کند.
ما تجربه ای اینچنینی داشتیم، به خاطر همین تصمیم گرفتیم که اگر کاری بیش از دو هفته وقتمان را گرفت، برای بازنگری از سایر همکاران کمک بخواهیم. شاید آنها کار خاصی انجام ندهند، اما دستکم کار را یک دور سریع مرور می کنند.
بعضی وقت ها یک راه حل مشخص دقیقا شما را در مسیر درست قرار می دهد.
اما شما حتی قادر به دیدن آن هم نیستید.
به یاد داشته باشید که خیلی ساده می تواند قید راه حل مشخص را زد.
آدم ها خودبخود از شکست گریزان هستند، اما بعضی وقت ها این دقیقا همان اتفاقی است که باید بیفتد.
اگر همین الان درگیر کاری هستید و احساس می کنید ارزش وقتی که صرف می کنید را ندارند، بدون معطلی رهایش کنید.
زمان شما برنمی گردد.
بدترین کاری که می توانید بکنید این است که کماکان وقتتان را صرف آن کار کنید.
منبع : بانکی-دنیای اقتصاد
پاسخ : سلسله مراتب چگونه کسب و کارتان را دگرگون کنید؟!
چگونه کسب و کار خود را دگرگون کنید؟! (18)
برید بخوابید!
خود را محروم از خواب کردن و چشم روی هم نگذاشتن ایده جالبی نیست.
درست است که خود را از خواب محروم کردن، باعث می شود ساعت های بیشتری را به کار اختصاص دهید اما این را هم در نظر داشته باشید که بعدها مجبور هستید تاوان سختی بابتش بپردازید.
در واقع با دست خود تیشه به ریشه خلاقیت، روحیه و نگرش می زنید.
زمانی می توانید تمام شب را بیداری بکشید که از همه نتایج و پیامد های این شب بیداری آگاه باشید.
به این کار عادت نکنید که ترک عادتش موجب مرض شود!
اگر این کار برایتان به مرور زمان عادت شود، هزینه هایش هم مثل پول تلفن تصاعدی بالا می رود.
مثل اینها:
http://banki.ir/images/stories/-Golsa/92/Rework/22.jpg
سرکشی:
وقتی واقعا خسته باشید، خیلی ساده است که مسیر را تند تند شخم بزنید، سر هم بندی کنید و بروید، در حالیکه در حالت عادی می توانید به گزینه تجدید نظر در مسیر فکر کنید.
خط پایان یک توهم همیشگی است و به قدم زدن تان در یک مسیر خشک و بی آب و علف طولانی پایان می دهد
.مرگ خلاقیت:
خلاقیت یکی از اولین قربانیان کم خوابی است.
یکی از دلایلی که باعث تاثیر 10 برابری آدم های تاثیرگذار نسبت به معمولی ها می شود قطعا این نیست که آنها 10 برابر سخت تر کار می کنند، بلکه به این دلیل است که در راه حل مشکلاتشان با استفاده از خلاقیت خود راه چاره هایی می جویند که یک دهم راه حل های معمولی انرژی و زمان ببرد.
خواب نداشتن یعنی خداحافظی با راه حل هایی که با یک دهم تلاش و انرژی به نتیجه مطلوب می رسند.
تضعیف روحیه:
وقتی مغز شما به خوبی تغذیه نشود، می تواند به درخواست ها و تقاضاهای کمتری پاسخ بدهد. وقتی خسته هستید انگیزه حمله به مشکلات بزرگ را از دست می دهید.
کج خلقی:
صبر و تحمل هم حدی دارد و وقتی خسته باشید خیلی راحت و زود تمام می شود و جای خود را به کج خلق، بداخلاقی و حتی زودرنجی می دهد.
اگر با کسی برخورد کردید که به نظرتان کارهای احمقانه می کند، این احتمال وجود دارد که از بی خوابی یا کم خوابی رنج ببرد.
اینها تنها بخشی از جنایاتی است که شما در حق خود می کنید.
حالا جالب اینجاست که برخی از مردم از این مازوخیسم و خودآزاری با افتخار یاد می کنند و حتی حاضر هستند راجع بی خوابی هایشان لاف هم بزنند.
منبع : بانکی-دنیای اقتصاد
پاسخ : سلسله مراتب چگونه کسب و کارتان را دگرگون کنید؟!
چگونه کسب و کار خود را دگرگون کنید؟! (19)
http://banki.ir/images/stories/-Golsa/92/Rework/47.jpg
پیش بینی هایتان خیلی زننده است!
همه ما پیشگوهای خوفناکی هستیم!
فکر می کنیم می توانیم حدس بزنیم که کاری چقدر زمان می برد، آنهم در حالیکه هیچ ایده ی واقعی ای نداریم.
ما همه چیز را در بهترین حالت و شرایط ممکن و بدون تغییراتی که اتفاقا اجتناب ناپذیر هستند، می بینیم.
واقعیت هرگز با سناریوهای "همه چی آرومه" جور نیست.
به همین خاطر پیش بینی هایی که بعضا هفته و ماه و سال آینده را هم حدس می زنند، همه رویایی بیش نیستند.
واقعیت این است که هیچ یک از ما از آینده خبر نداریم و باید این موضوع را بپذیریم.چند بار پیش آمده که فقط خواستید یک تُک پا به سوپر نزدیک خانه بروید و این یک توک پا تبدیل به یک ساعت شده است؟!
یادتان می آید روزهایی را که خواستید اتاق کوچک خانه تان را دو ساعته مثل دسته گل کنید، اما تا چشم باز کردید، متوجه شدید یک صبح تا شب فقط به این کار اختصاص دادید؟!برعکسش هم صادق است.
مثلا خواستید خاک گلدان ها عوض کنید و چهار ساعت برایش زمان در نظر گرفتید، اما بعد 45 دقیقه کارتان تمام شده است.
ما آدمها عملکرد جالبی در برآوردهایمان نداریم.
حتی در چنین کارهای ساده ای هم پیش بینی هایمان اغلب با یکی دو فاکتور نقش بر آب می شود.
وقتی نتوانیم تنها چند ساعت را درست پیش بینی کنیم، چطور می توانیم پیش بینی ای راجع به یک پروژه ی شش ماهه ارائه کنیم که مو لای درزش نرود؟!
تازه این را هم در نظر بگیرید که پیش بینی ها معمولا با یک اشتباه کوچک خراب نمی شوند، بلکه اشتباه های بزرگ است که آنها را از بیخ و بن زمین گیر می کند.
یعنی اینکه شما یک دوره شش ماهه را پیش بینی می کنید، اما کلا پیش بینی تان غلط از آب درمی آید چون آن دوره شش ماهه می شود یک سال!
اگر شش ماه بشود هفت ماه مشکل خاصی پیش نمی آید، اما یک لحظه تصور کنید، شش ماه بشود یک سال.
واقعا چه اتفاقی می افتد؟!
مثلا تصور کنید ساخت یک بزرگراه پنج سال بیش از پیش بینی اولیه طول بکشد.
چقدر بودجه و زمان از دست می رود؟!
حتی تصورش هم وحشتناک است!
حالا به نظرتان راه حل چیست؟!
خیلی ساده است.
کارهای بزرگ را به کارهای کوچکتر تقسیم کنید.
هرچه کار کوچکتر و جمع و جورتر باشد، پیش بینی در مورد آن هم آسانتر خواهد بود.
البته این بدان معنا نیست که در کارهای کوچک احتمال اشتباه به صفر می رسد، بلکه منظور این است که اشتباه در پیش بینی های کوچک را می توان خیلی ساده تر رفع و رجوع کرد.
اگر کاری دو برابر زمان پیش بینی شده، وقت می برد، بهتر است آن را به بخش های کوچکتر تقسیم کنید تا بجای دو ماه زمان بیشتر با دو هفته زمان بیشتر به سرانجام برسد.
زمان تان را به بازه های زمانی کوچکتر بشکنید. به جای یک پروژه ی 12 هفته ای، دوازده پروژه ی یک هفته ای را انجام دهید.
به جای پیش بینی در مورد پروژه های سی ساعته آنها را به بخش های واقعی تر شش تا 10 ساعته تقسیم کنید.
این ارزان ترین روش برای خرید زمان است.
منبع : بانکی-دنیای اقتصاد
پاسخ : سلسله مراتب چگونه کسب و کارتان را دگرگون کنید؟!
چگونه کسب و کار خود را دگرگون کنید؟! (20)
http://banki.ir/images/stories/-Gols...ir/5Tir/48.jpg
لیست های بلند بالا به هیچ جا نمی رسند
لطفا بی خیال لیست های طوماری شوید، چون چنین لیست هایی فقط برای خاک خوردن نوشته می شوند.
اصلا آخرین باری که یک لیست بلند بالا را به انتها رساندید، کی بود؟!
یادتان می آید؟!
احتمالا بعد از انجام چند مورد اول وقفه ای ایجاد کرده و دیگر سراغش نرفته اید یا اینکه کلا از انجامش منصرف شده اید.
یا حتی فقط سرهم بندی کرده و از کنارش گذشتید.
لیست های بلند بالا را می توان به منزله لغزش هایی دانست که در طول انجام کار از افراد سر می زند.
هرچه موارد انجام نشده لیست شما بیشتر باشد، احساس گناه و عذاب وجدانتان هم بیشتر است.
و سرانجام به نقطه ای می رسید که دیگر توجهی به آن نمی کنید.
اینجاست که استرس بر شما غلبه کرده و کل ماجرا تبدیل به افتضاحی بزرگ می شود!
اما راههای بهتری هم وجود دارد.
طومار خود را به فهرست های کوچکتر بشکنید.
به عنوان نمونه، یک لیست 100 موردی را به 10 لیست 10 موردی تقسیم کنید.
این بدان معناست که وقتی یکی از موارد لیست 10 موردی را به سرانجام رساندید،به جای یک درصد کار 10 درصد آن را تمام کرده اید.
بله، ما هنوز 99 آیتم دیگر ار تمام لیست ها باقی مانده، اما حالا دست کم وقتی به لیست ها نگاه می کنید، چهار ستون بدنتان نمی لرزد و این یعنی ایجاد حس رضایت، انگیزه و پیشرفت.
پس به جای اینکه اول یک لیست 100 آیتمی در دست و بعد زانوی غم به بغل بگیرید، آنها را بشکنید، تا همان اول کاری پا پس نکشید.
تا هر جا که امان دارد مسائل را به بخش های کوچکتر و کوچکتر تقسیم کنید تا بتوانید هرچه کاملتر و هر چه سریعتر با مشکل مورد نظر را مدیریت کنید.
اگرچه ظاهر امر ساده به نظر می رسد و حتی از نظر خیلی ها بی فایده، اما واقعیت این است که تقسیم وظایف و شکستن آنها به بخش های کوچکتر می توانند اثرات شگفت آوری بر انگیزه و خلاقیت شما بگذارد.
حالا مسئله دیگری که مطرح می شود، الویت بندی است و پاسخ به این ابهام البته روشن است و آن اینکه براساس شماره و برچسب الویت بندی نکنید.
در واقع هیچگاه نگویید: "این آیتم الویت بیشتری دارد یا آن مورد الویت کمتری دارد.
" یا "
این اول، آن دوم، این یکی سوم و..."
در واقع اصلا الویت و الویت بندی وجود نارد.
به جای آن باید نگاه و نگرش را ارتقا داد.
مهمترین ها را در بالای لیست قرار دهید.
وقتی اولی را انجام دادید، آیتم بعدی می شود مهمترین.
با این روش و دیدگاه است که شما همواره تنها یک آیتم به عنوان مهمترین کار در زمانی مشخص دارید و همان یک آیتم برایتان کافی است.
منبع : بانکی-دنیای اقتصاد