پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
BaAaroOoN
یه پسر سال اولی هم اومده بود میگفت ببخشین از کجا بفهمیم کلاسای حل تمرین کجا تشکیل میشه.....جوابشو دادم بعد یه ربع چرخیدن اومده میگه پس چرا تشکیل نمیشه پس؟!!!!!خسته شدم!!!!و کلی غر بمن زد[taajob]
مونده بودم بهش بگم ببخشید من استاد حل تمرینت نیستم بچه جوووون....اصن یه وضعی[bihosele]
[taajob]
همچین سوالی رو امروز من هم از شخصی پرسیدم !![shaad]
منتها با مضموم اندکی متفاوت !! و گیجی بیشتر !![sootzadan]
من حدود 30-40دیقه دور خودم چرخیدم:|
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Team Sar ArTeSh Bod Dadbin
[taajob]
همچین سوالی رو امروز من هم از شخصی پرسیدم !![shaad]
منتها با مضموم اندکی متفاوت !! و گیجی بیشتر !![sootzadan]
من حدود 30-40دیقه دور خودم چرخیدم:|
نه خب......فقط سوال نبود که.....غر میزد که چرا در گنجه بازه چرا فلان چرا بهمان.......منکه رسما نمیدونستم چی باید بگم!!!!!!!هرکی ندونه فکر میکرد من مسئول تشکیل نشدن کلاسشونم!!!!!![nishkhand]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
BaAaroOoN
نه خب......فقط سوال نبود که.....غر میزد که چرا در گنجه بازه چرا فلان چرا بهمان.......منکه رسما نمیدونستم چی باید بگم!!!!!!!هرکی ندونه فکر میکرد من مسئول تشکیل نشدن کلاسشونم!!!!!![nishkhand]
منم غر میزدم
به رئیس داننشکده رو مورد تمسخر قرار میدادم !! "طهمورث قلی "[movafaghiyat]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Team Sar ArTeSh Bod Dadbin
[taajob]
همچین سوالی رو امروز من هم از شخصی پرسیدم !![shaad]
منتها با مضموم اندکی متفاوت !! و گیجی بیشتر !![sootzadan]
من حدود 30-40دیقه دور خودم چرخیدم:|
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
BaAaroOoN
نه خب......فقط سوال نبود که.....غر میزد که چرا در گنجه بازه چرا فلان چرا بهمان.......منکه رسما نمیدونستم چی باید بگم!!!!!!!هرکی ندونه فکر میکرد من مسئول تشکیل نشدن کلاسشونم!!!!!![nishkhand]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Team Sar ArTeSh Bod Dadbin
منم غر میزدم
به رئیس داننشکده رو مورد تمسخر قرار میدادم !! "طهمورث قلی "[movafaghiyat]
این ورودیا همیشه رو اعصابن....خخخخخخخخخ
اسپم ندین وگرنه میگم فلفل بریزن لای انگشتای دستتون که دیگه نتونین تایپ کنین[nishkhand]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
homeyra
این ورودیا همیشه رو اعصابن....خخخخخخخخخ
اسپم ندین وگرنه میگم فلفل بریزن لای انگشتای دستتون که دیگه نتونین تایپ کنین[nishkhand]
آخ آخ آخ....من علاقهپی عجیبی به اسپم دارمممم
فلفل خونم کم شده حمیرایی( [bamazegi][khande])
بابا جناب دادبین ما هم سال اولی بودیم ....از سه هفته بعد رفتیم سر کلاسا....چه معنی داره دانشجوعععع انقدررررر زود بره سر کلاسااااااا!!!!!!!!!![nishkhand]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
homeyra
این ورودیا همیشه رو اعصابن....خخخخخخخخخ
اسپم ندین وگرنه میگم فلفل بریزن لای انگشتای دستتون که دیگه نتونین تایپ کنین[nishkhand]
طوری میحرفید که انگار
شما از اول ترم هفتی بودی !![sootzadan][taane]
امروز یه ترم هفتی بهم گیر داد !!
گفت کجا بودی تا الان !!
گفتم جای بد !!
بگفتا[bamazegi] : کجا
گفتم دانشگاه افسری :| "همزمان یه نگاه تند هم بهش انداختم!! "
سرشو انداخت پایین و متواری شد[nishkhand]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Team Sar ArTeSh Bod Dadbin
طوری میحرفید که انگار
شما از اول ترم هفتی بودی !![sootzadan][taane]
امروز یه ترم هفتی بهم گیر داد !!
گفت کجا بودی تا الان !!
گفتم جای بد !!
بگفتا[bamazegi] : کجا
گفتم دانشگاه افسری :| "همزمان یه نگاه تند هم بهش انداختم!! "
سرشو انداخت پایین و متواری شد[nishkhand]
ترسو بوده....مگه دانشکده افسری ترس داره؟؟؟؟؟
من بالقوه فرمانده م خودمممم...حیف کسی کفشششم نکرددددد
والا ما به کسی نمیگم تا حالا کجا بودی!!!!
میگیم چرا اینقد زود اومدی خجالت بکش آروم و بی صدا برگرد خونه تا کسی ندیدت[bamazegi][bamazegi][nishkhand]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
BaAaroOoN
بابا جناب دادبین ما هم سال اولی بودیم ....از سه هفته بعد رفتیم سر کلاسا....چه معنی داره دانشجوعععع انقدررررر زود بره سر کلاسااااااا!!!!!!!!!![nishkhand]
مساله اونجایی تاسف بار میشه که
پدرم منو تا دم دانشگاه تهران رسونده :|
بهش میگم بابا !! دانشکده مدیریت اینجا نیست :(
میگه نه !! میخوام درب دانشگاهو ببینم[shaad] [sootzadan]
بعدش هرچه کردم بپیچونم نشد
و منو برد داخل دانشکده، هرچی حراست میگفت نمیشه وارد شید
با من اومد داخل و تحویل دکتر طهمورث قلی !! رئیس دانشکده داد منو !!
وگرنه قصدشو داشتم بعد 2ماه برم سر کلاس !![nadanestan][sootzadan]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
BaAaroOoN
ترسو بوده....مگه دانشکده افسری ترس داره؟؟؟؟؟
من بالقوه فرمانده م خودمممم...حیف کسی کفشششم نکرددددد
والا ما به کسی نمیگم تا حالا کجا بودی!!!!
میگیم چرا اینقد زود اومدی خجالت بکش آروم و بی صدا برگرد خونه تا کسی ندیدت[bamazegi][bamazegi]
ما پسرا اگر در مذاکره حرف همو نفهمیم
گزینه های زیادی روی میز نداریم !! و مثل شما عقب نشینی استراتژیک سرمون نمیشه !! [nishkhand]
دعوا :)) بخاطر همین از یه کماندو ترسیده !
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Team Sar ArTeSh Bod Dadbin
مساله اونجایی تاسف بار میشه که
پدرم منو تا دم دانشگاه تهران رسونده :|
بهش میگم بابا !! دانشکده مدیریت اینجا نیست :(
میگه نه !! میخوام درب دانشگاهو ببینم[shaad] [sootzadan]
بعدش هرچه کردم بپیچونم نشد
و منو برد داخل دانشکده، هرچی حراست میگفت نمیشه وارد شید
با من اومد داخل و تحویل دکتر طهمورث قلی !! رئیس دانشکده داد منو !!
وگرنه قصدشو داشتم بعد 2ماه برم سر کلاس !![nadanestan][sootzadan]
ز عمل کار برآید.......
شما که فعلا از1مهر رفتی دیگه نگووووو پرونده ت سیاهه[nishkhand]
تا جاییکه من احساس میکنم.....مدیریت گیشاس...البته مطمئن نیستم!!!!!![tafakor]
بابای من که ازین سوسول بازیا نداشت[bamazegi]
ثبت نامم رو هم با پدر مادر نرفتم.....ینی ندیدم کسی با باباش بیاد
هیییین ینی با باباتون رفتین؟؟؟؟؟؟وای وای وای[nishkhand]