منم تصمیم بزرگی گرفتم.مقدماتش داره اماده میشه نتیجه داد خبرتون میکنم [nishkhand]
نمایش نسخه قابل چاپ
منم تصمیم بزرگی گرفتم.مقدماتش داره اماده میشه نتیجه داد خبرتون میکنم [nishkhand]
امروز فهمیدم مردم دو دستن یه عده میدونن سرکارن یه عده نمیدونن سرکارند[taajob]
الان دلم میخواد یه چیزی به خدا بگم خدایی که گاهی حس میکنم ندارمش:
خدا من بنده خوبی نیستم درست.....تو که خدای خوبی هستی [afsoorde]
تو زندگی هرکس ادمایی پیدا میشن که تاثیر گذارند
بعضیا انرزی مثبت میدن و بعضیاشون اثر منفی دارن
امروز خیلی سر حالترم چون انرژی مثبت از کسی گرفتم
فوقالعادس خیلی حس خوبیه همه چی قشنگ به نظر میرسه
خدایا تا الان که هوامو داشتی الان به بعدم بیا هوامو داشته باش الان نمیتونم امتحان پس بدم
یه استاد داریما همش ازمن سوال میکنههههههههههههه روعصابمه
همین الان داشتم خودشو امواتشو دعامیکدم..[gerye][negaran]
مامانم هی میگه کووووووووثررررررر بسهههههههههه ازصبه تو اینترنتیییییی بسههههه
منم هی میگم چشم مامان چشم الان میام
ههه ولی...
بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند
قاب عکس توست ..اما شیشه ی عمر من است...
امروز جات خیلی خالی بود.....
....خونه جدیدت که میایم مهمون خورشید و ماه ..ابر و آسمون.. باد و بارونیم
امروزم خیس بارون شدیم... خیلی قشنگ بود.....راستی تو اونجا بودی؟!....دیگه به چشامم اعتماد ندارم.... میگفتن که هستی...اما من نمیدیدمت و این حرفا که آرومم نمیکنن...هه چاره ای هم هست!؟! آره تو بودی....مگه میشه اینجوری بارون بیادو تو نیای زیر بارون
.....
مونده بودیم که کی شمع هاتو فوت کنه........ از ترس روشن نمیکردیم.....مگه میشه توو تولد شمع روشن نکرد.... دلو زدیم به دریا روشنش کردیم..... بارون جای تو شمع هاتو فوت کرد و خاموش..... حالا خوردن شیرینی ها .... چاشنیش اشک بودو بارون .... چه طعمی داشت......جدیدا طعم هر چیرو با قلبم حس میکنم.... راستی جدیدا یکی خیلی بهم میگه بی احساس...
خوب بود.... مث همه تولدا.... 2 تا فرق داشت
یکی اینکه تو نبودی....
دوم اینکه بازم نبودی تا کیکتو توو صورت یکی له کنی.... بعد اون بشه سوژه و عصبانی دادش بره هوا...... بعد توو اوج عصبانیت یه خنده ی مهربون تو آروومش کنه.... چرا همه ی دلیلا به تو ختم میشه!
بیا بکوب کیکتو توو صورت هرکدوممون که خواستی.... هیچ کدوم ناراحت نمیشیم.....
امشب کلی منتظر موندیم که سرنوشت کیکت چی میشه..... بازم له شد.... ولی به دست باروون...
دقت کردی! امشب همه ی مسئولیتات رو دوش بارون بود...... نکنه تو بارون شدی...... پس راست میگفتن... بودی.....
تولدت مبارک مهربانم.......
بعـــــــدت ای یارم دگر یاور ندارم
دست حسرت بر جبین باور ندارم
بی پناهم چونکه یارم خفته در خون
مـــــــــن غریبم وه ببین باور ندارم
سرو سرسبزم تو بودی در بر خود
چــــوب خشکی اینچنین باور ندارم
بر سر قبــــرت نشستم گریه کردم
مـــــــــــاه تابان در زمین باور ندارم
مشت کوبیدم به خاکت با دلی خون
گشـــــــتم اینک دل غمین باور ندارم
حک بود نامی به روی سنگ سردی
خـــــوانده ام نامت حزین باور ندارم
(دفتر شعر شعرای نخبگان. hadi elec)
امروز شنبه مورخ 13/8/1391 مصادف با عید سعید غدیر خم
الان واقعا معنای تنهایی رو میفهمم
وقتی پا شدم و هیچکس نبود که .........
امشب دلم میخواد تنها باشم برخلاف شب های دیگه که ناخواسته تنها بودم
اندفعه خودم میخوام تنها باشم خود خود خود خود خودم
1 ساعتی هست از اتش نشانی امدم .
هوا فوق العاده سرد بود . اتوبوس نبود ، گففتن چون روز تعطیل بوده اتوبوس نیست [tafakor]
ماشین هم به سختی پیدا شد . فک کنم اینم به خاطر این بود که روز تعطیل بود .
کلاً یه روز که تعطیل باشه کل جهان تعطیله !
بابا خب ، یه ذره هم مراعات کنید .
یه دختر ساعت 9 شب تو خیابون ، یه تاکسی نیست ببردش خونه ! 45 دقیقه منتظر ایستادم ! یخ کردم .