دستم نمیرسد که دل از سینه بر کنم
باری علاج شکر گریبان دریدن است
نمایش نسخه قابل چاپ
دستم نمیرسد که دل از سینه بر کنم
باری علاج شکر گریبان دریدن است
ترسم که گر روم ، برد این گنجها کسی / ترسم در آشیانه فتد ناگه آذری
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا/
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
ازین دریای بی کنه و کرانه / نخواهی یافتن هرگز رهایی
يار درين کوي ما اب درين جوي ما/زينت نيلوفري تشنه وزردي چرا؟
اسیر کردن و کشتن ، تفرج و بازی است / نشانه کردن مظلوم ، کار آسانی است
تيغ بر اور هله اي افتاب/نور ده اين گوشه ويرانه را
از ظلمت خود رهاییم ده
با نور خود آشناییم ده
هر دم اندیشه ی دیگر کنم و رای دگر
که من از دست تو فردا بروم جای دگر
روح خود را متصل کن اي فلان/زود با ارواح قدس سالکان