پاسخ : زنان شاعر ايران؛ از آغاز تا كنون
لیلا (زینب) صبوری زاده
لیلا (زینب) صبوریزاده متولد مهر سال 65، با شعرهای تحسین برانگیزی که تا کنون سروده و فعالیتهای قابل ملاحظهای که در زمینهی فعالیتهای ادبی شهرستان کازرون داشته است، اکنون به عنوان یکی از برجستهترین شاعران جوان این شهرستان شناخته شده و حرفهای بسیاری برای گفتن دارد. وی در چهار دورهی برپایی جشنواره شعر کوچه شهرستان کازرون، برنده دو جایزهی نخست، یک جایزهی دوم و علیرغم عدم شرکت در بخش مسابقه دور چهارم جشنواره، از سوی مردم، به عنوان منتخب مردمی معرفی گردید.
وي از سال 79 فعاليت ادبي خود را آغاز كرد و تا كنون در قالب كلاسيك آثار زيبا و ارزشمندي را سروده است.
پاسخ : زنان شاعر ايران؛ از آغاز تا كنون
اتفاقهاي بزرگ ـ ليلا (زينب) صبوريزاده
با ياد استاد منوچهر آتشي و به روح بزرگ كرامت بيگوردي
شعر من از تو پُر نخواهد شد
از تو، از اين رسوب ميترسد
ميسپارد تو را به خاطرهاش
يعني از چيز خوب ميترسد
يعني اين اتفاقهاي بزرگ
آخرش اتفاق ميافتند
طاقها ميروند و طاقتها
گوشهاي از اتاق ميافتند
بعد هر چيز خوب، هر چيزي
كه شبيه تو باشد آمدنيست
كارهاي بزرگ هر گرهاي
كه به دست تو واشود شدنيست
آسمان ميرود بزرگ شود
آسمان مال تو ... تو مال خدا
خُب براي خدا همين كافيست
تو بزرگي و خوش به حال خدا
ميروي آسمان تَرَت بكنند
زندگي باشي و سرت بكنند
داستاني بزرگ خلق كني
همهي شهر باورت بكنند
زير لب نيست ... رو نميآيد
با بگو و مگو نميآيد
پشت سر خنجر است ميكوبد
درد از روبهرو نميآيد
تا تهِ داستان اگر بروي
اتفاق مقدسي شدهاي
ولي اين قدرها نميداني
كه براي خودت كسي شدهاي
تو هميني جهان همينقدر است
ميروي آسمان ترت بكنند
داستاني بزرگ خلق كني
همهي شهر، از برت بكنند
پاسخ : زنان شاعر ايران؛ از آغاز تا كنون
نجمه زارع در 29 آذر ماه 1361 در کازرون چشم به جهان گشود ، اما به دليل کار اداری پدر درقم پرورش يافت . وی دانش آموخته ی رشته ی عمران دانشگاه همدان بود . او با تمامی جوانی در کار سرودن غزل خيالی بالا بلند و متفاوت داشت و در ميان شاعران جوان يکی از بهترين ها بود . در تاریخ 31 شهریور 1384 دارفانی را وداع گفت. او احساسات بی دغدغه ی خود را در قالب غزل بيان می کرد. شعرهای نجمه بی پيرايه بود و معصومانه با خواننده ارتباط برقرار می کرد و چون از دل بر می خاست به دل می نشست.
وی در دوران کوتاه زندگی خود با حدود 30 عنوان برگزیده در کنگرههای شعر و سرایش 4 دفتر شعر، نام خود را در حافظهی ادبی ایران ثبت نمود.
کتاب شعر نجمه به نام «عشق، قابيل است» در زندگی اش مجال انتشار نيافت .
وقتی دلم به سمت تو مایل نمیشود
باید بگویم اسم دلم ، دل نمیشود
دیوانهام بخوان که به عقلمنیاورند
دیوانهی تو است که عاقل نمیشود
تکلیف پای عابران چیست؟آیهای
از آسمان فاصله نازل نمیشود
خط میزنم غبار هوا را که بنگرم
آیاکسی زِ پنجره داخل نمیشود؟
میخواستم رها شوم از عاشقانهها
دیدم که در نگاهتو حاصل نمیشود
تا نیستی تمام غزلها معلّق اند
این شعر مدتیست که کاملنمیشود
پاسخ : زنان شاعر ايران؛ از آغاز تا كنون
من خستهام، تو خستهای آیا شبیه من؟
یک شاعر شکستهی تنها شبیه من
حتی خودم شنیدهام از این کلاغها
در شهر یک نفر شده پیدا شبیه من
امروز دل نبند به مردم که میشود
اینگونه روزگار تو ـ فردا ـ شبیه من
ای همقفس بخوان که زِ سوز تو روشن است
خواهی گذشت روزی از اینجا شبیه من
از لحن شعرهای تو معلوم میشود
مانند مردم است دلت یا شبیه من
من زندهام به شایعهها اعتنا نکن
در شهر کشتهاند کسی را شبیه من
نجمه زارع
پاسخ : زنان شاعر ايران؛ از آغاز تا كنون
این شعرها دیگر برای هیچکس نیست
نه! در دلم انگار جای هیچکس نیست
آنقدر تنهایم که حتی دردهایم
دیگر شبیه دردهای هیچکس نیست
حتی نفسهای مرا از من گرفتند
من مردهام در من هوای هیچکس نیست
دنیای مرموزیست ما باید بدانیم
که هیچکس اینجا برای هیچکس نیست
باید خدا هم با خودش روراست باشد
وقتی که میداند خدای هیچکس نیست
من میروم هرچند میدانم که دیگر
پشت سرم حتی دعای هیچکس نیست
نجمه زارع
پاسخ : زنان شاعر ايران؛ از آغاز تا كنون
یک درختِ پیرم و سهم تبرها میشوم
مردهام، دارم خوراکِ جانورها میشوم
بیخیال از رنجِ فریادم تردّد میکنند
باعث لبخندِ تلخِ رهگذرها میشوم
با زبان لال خود حس می کنم اين روزها
همنشین و همکلامِکور و کرها میشوم
هیچکس دیگر کنارم نیست، میترسم از این
اینکه دارم مثل مفقودالاثرها میشوم
...
عاقبت یک روز با طرزِ عجیب و تازهای
میکُشم خود را و سرفصلِ خبرها میشوم!
نجمه زارع
پاسخ : زنان شاعر ايران؛ از آغاز تا كنون
تصویر ماه را کسی از چاه میکشد
شب رو به کوفه میکند و آه میکشد
سمت وقوع فاجعهای تازه پا گذاشت
مرد غریبهای که به دروازه پا گذاشت
افتاد ماه روی زمین و جنازه شد
تاریخ زخم کهنهاش انگار تازه شد
این سوگِ بادهاست که هی زوزه میکشند
در شهر، گرگها به زمین پوزه میکشند
حالا دوباره کوفه سراسر کبود شد
پهلوی نخلهای تناور کبود شد
تو میرسی و فاجعه آغاز میشود
درهای دوزخ از همه جا باز میشود
بیهوده است موعظه در گوش مردهها
این شهر خواب رفته در آغوش مردهها
در گوش با صدای تو انگشت میکنند
فریاد میزنی و به تو پشت میکنند
افکار مرده در سرشان خاک میخورد
در خانهاند و خنجرشان خاک میخورد
در دستشان چه هست به جز چند مشتِ سنگ
رد میشوی و پاسخ تو سنگ پشت سنگ
رو میشوی و پنجرهها بسته میشوند
سمت سکوت حنجرهها بسته میشوند
ماندی، کسی ندید تو را کوفه کور شد
شب، خانه کرد و شهر پُر از بوفکور شد
روی تن تو اینهمه کرکس چه میکنند
با تو سرانِ خشک مقدس چه میکنند
حالا که از مبارزه پرهیز کردهاند
خنجر برای کشتن تو تیز کردهاند
شب میشود تو میرسی و ماه میرود
در آسمان کوفه، سَرَت راه میرود
تصویر ماه را کسی از چاه میکشد
شب رو به کوفه میکند و آه میکشد
نجمه زارع
پاسخ : زنان شاعر ايران؛ از آغاز تا كنون
خبر به دورترین نقطهی جهان برسد
نخواست او به منِ خسته بیگمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟
چه میکنی اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد ...
رها کنی، برود، از دلت جدا باشد
به آنکه دوستترش داشته ... به آن برسد
رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطهی جهان برسد
گلایهای نکنی بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که ... نه! نفرین نمیکنم که مباد
به او که عاشق او بودهام زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
نجمه زارع
پاسخ : زنان شاعر ايران؛ از آغاز تا كنون
بعید نیست سرم را غزل به باد دهد
و آبروی مرا در محل به باد دهد
زبان سرخ و سرِ سبز و چند نقطه…، مرا
دوصد کنایه و ضربالمثل به باد دهد
چهقدر نقشه کشیدم برای زندگیم
بعید نیست که آن را اجل به باد دهد
نجمه زارع
پاسخ : زنان شاعر ايران؛ از آغاز تا كنون
http://upload.wikimedia.org/wikipedi...deh_joeyri.JPG
سپیده جدیری
سپیده جدیری (۱۳۵۵ -) شاعر، مترجم و روزنامهنگار ایرانی. شاعر و مترجم ایرانی که فعالیت ادبی خود را از اواسط دهه هفتاد خورشیدی آغاز کرده است و مجموعه شعر خواب دختر دوزیست و ترجمهای از اشعار آلن پو به نام کلاغ از کارهای مورد توجه او محسوب میشود.
سپیده جدیری در دوم خرداد ۱۳۵۵ در اهواز به دنیا آمد. خردسال بود که خانوادهاش به تهران آمدند و او در تهران بزرگ شده است. دانشآموختهٔ مهندسی شیمی (طراحی فرایندهای صنایع نفت) از دانشگاه علم و صنعت ایران است. جدیری نخستین شعرهای سپید و بیوزن خود را در اوایل دهه هفتاد سرود و در همان سالها شعرهای نیمایی و سپید و داستانهایش در نشریات ادبی و فرهنگی مختلف مانند: معیار، کلک، عصر پنجشنبه، نگاه نو و... به چاپ رسید. نخستین کتاب او مجموعه شعری است به نام «خوابِ دختر دوزیست» که در ۱۳۷۹ توسط نشر معیار چاپ شد. چاپ این کتاب در نشریات ادبی ایران انعکاس خوبی یافت و نقدهای متعددی درباره آن در این نشریات نوشته شد. «منطقی» اولین مجموعه داستان سپیده جدیری است که در سال ۱۳۸۰ توسط انتشارات خورشید سواران منتشر شد. جدیری از ۱۳۸۰ به نوشتن مقاله و ترجمه برای نشریات مختلف پرداخت و از ۱۳۸۴ به طور حرفهای به روزنامهنگاری روی آورد. مقالات او در بسیاری از روزنامهها و مجلات از جمله روزنامههای نوروز، یاس نو، وقایع اتفاقیه، اعتماد ملی، کارگزاران و مجلههای نافه، عصر پنجشنبه، بخارا و... منتشر شده است. دو کتاب ترجمه نیز دارد که کتاب نخست گزیده اشعاری است از ادگار آلن پو به نام «کلاغ» که در سال ۱۳۸۵ منتشر شده و کتاب دوم گزیده شعرهای خورخه لوئیس بورخس با نام «تب بوئنوس آیرس» در دست انتشار است.
آثار
شعر
- ۱۳۷۹ - خواب دختر دوزیست، نشر معیار
- ۱۳۸۶ - صورتیِ مایل به خون من، نشر ثالث
- ۱۳۹۱ - دختر خوبی که شاعر است، نشر نگاه
- ۲۰۱۲ (میلادی) - به آغوش دراز نی نشر ناکجا | پاریس
- ۱۳۹۳ - و غیره، نشر بوتیمار
داستان کوتاه
- ۱۳۸۰ - منطقی، نشر خورشیدسواران
ترجمه
- ۱۳۸۵ - کلاغ. اشعاری از ادگار آلن پو، نشر ماهریز
- ۲۰۱۴ میلادی - آبی گرمترین رنگ است، داستان مصوری از [[جولی مارو]]، نشر ناکجا | پاریس