پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
و يه ديدار خوب با يه فردي كه از ملاقاتش خيلي خوشحال و منتفع شدم
قبل از ديدار همه اش به اين فكر بودم كه چجوري بايد روحيه اون فرد رو به واسطه اون محدوديت جسمي كه داره و جمله اي رو درباره سفرهاي من گفته بود ببرم بالا ...
اما الآن همه اش به اين فكرم كه چجوري با الهام از اون اسوه روحيه، روحيه خودم رو ببرم بالا ...
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
این دو روز خسته کننده ترین روز های زندگیمو گذروندم[nishkhand]حتی تو تختم هم که بودم.تو سایت بودم[sootzadan]
به جای جناب داداشی من به مواد مذاب تبدیل شدم[khande]یعنی اگه سر هر صندلی انقدر خسته بشم فکر کنم باید بساطمو جمع کنم[nadidan]
هیچ کس تو مسابقه ی ظرف شکلاتی شرکت نکرد[ghahr]
این نیز بگذرد[bihes]
تو رو خدا تو این شبا یادتون نره منم دعا کنید[dooa]جدا محتاجم به دعاتون[cheshmak]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
ســــــــلام بچه ها[nishkhand]
شاید باورتون نشه ولی اینبار غم نامه نیست[nishkhand][sootzadan]
بعد از کنکور با هیچ کدوم از دوستام ارتباط نداشتم گاهی یه پیامک بهم میدادیم فقط.جرئت مواجه شدن با هم رو نداشتیم[sootzadan]
دوستم 3 4 روز پیش زنگ زد که بریم بیرون به مدرسه هم سر بزنیم.
امروز قرار گزاشته بودیم
رفتم دیدم بعله.کار از کار گذشته[khande]طرف طی 3 هفته منحرف شده[sootzadan]و داره به جمع خانه دار ها میپیونده[khande]یکی نیست بگه بچه تو همش 19 سالته تازه 19 هم نه[khande]متولد 75 هست تو همش 18 سالته.[khanderiz]حالا اگه قیافه ای چیزی نداشت میگفتم بچم[nishkhand](دوستمو میگم بچم آخه من مامان بزرگشون هستم[sootzadan]) از ترس ترشیده شدنه بدبختی خوشگلم هست[nishkhand]چیکار کنم دیگه عاااااااااوجقه،عااااااااا اوچق[sootzadan]
حالا اینا صحبت های خودمون بود
وارد مدرسه شدیم[nishkhand]
کل معلم های ریاضی بودن از اول دبیرستانم[nishkhand]
معلم[nishkhand] ریاضی اول دبیرستانم خانوم شیرجی
معلم هندسه ی دوم و سوم دبیرستانم
خواهر معلم حسابانم
استاد دیفرانسیلم[khande][nadidan]دوستم بهش گفت استاد بهشون بد درس بدین (به سال جدیدیا)اصلا هم سر کلاس باهاشون نخندینا بدم میاد[khandeshadid]استادم یه نگاه به من کرده یه نگاه به دوستم بعد خنده دستاشو به علامت تسلیم آوارده بالا میگه چشــــــــــــــم[nishkhand][sootzadan]
یعنی سوِژه ای بودیما.قشنگ همشون منتظر بودن بگیم عالی بود کنکور[khande]ما هم ناکامشون گزاشتیم زدیم تو حالشون[nishkhand]
ما از استادامون کاریکاتور داریم کلی که زحمت کشیدنشو همین دوستم به عهده داشت[nishkhand]ای کاش داشتم یکیشو دم دست براتون میزاشتم.بعد کنور بچه ها گزاشتن فیس بوک[khanderiz]استاد دیفرانسیلم اومده زیرش نوشته میزاشتید یه سال از کنکورتون میگذشت[khande]بچه ها هم گفتن استاد کاریکاتور شما هم هست بزاریم؟؟[sootzadan][sootzadan]
خداییش ما ها خیلی شریم.من اینو از وقتی تو خونه نشستم فهمیدم[nishkhand]قشنگ احساس میکنم یه چیزی از وجودم کم شده[khande]آخه یه روز نبود که این معلما رو اذیت نکنیم[nishkhand]عوضش الان به جاش یه نفر دیگه رو اذیت میکنم و حرص میدم[nishkhand]عزیز دل خواهر ببخشید خب[sootzadan]من یک جا باید این احساساتمو فوران کنم دیگه[khande]خوشبختانه تو بهترینی چون بعدش میزنی تخریبم میکنی[khande]جفتی حرصمون خالی میشه[sootzadan]
خدا این شادی های کوتاه مدتو از من نگیره[nishkhand]
شــــــــــــاد باشید
دیدید واسه یه بار هم که شد این ستایش شاد نامه نوشت[sootzadan]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
یاد پارسال همین موقع افتادم همین ساعت یادش شر اصن حال خوبی نبود
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام
اقا من بعد يه ماه اومدم سايت ديدم مدال اينا گرفتم كلي ذوق كردم!!!
دليل اخذشو ننوشته!!
نميدونم بخاطر فعاليتم بوده يا طرح تشويقي چيزيه !!
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
12 سال پیش ...
همچین روزی ...
زندگیم عوض شد ...
به یکی از بزرگترین آرزوهام رسیدم ...
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
از هفته ی دیگه باید برم کاراموزی [gerye] یه جورای خداحافظ تابستان شد چون 300ساعته یعنی تا اخر شهریورsh_omomi37 این یک ماه هم که بیکار بودم ماه رمضون نشد بریم مسافرت
همه ی اینا به کنار از طرف شرکتی که قرار برم یه جزوه ی 158صفحه ای هست که باید بخونم sh_omomi60من تا صفحه ی 30بیشتر نخوندم شدم مث این عکسه
کلی هم مقاله دارم واسه پروژه ام اما هنو ترجمه نکردم smilee_new1 (11)همیشه همین جوری بودم تا زیر فشار قرار نگیر هیچ کاری نمیکنم
تصمیم گرفتم از فردا شروع کنم فعلا خدا حافظ njavan[narahatish][narahatish]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
زندگی زمانی قشنگه ک همراه با چرخای سریعش بچرخی...
ما هم سعیمون همین بوده...
خداروشکر همه چی خوبه[nishkhand]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
ماجرا از اونجایی شروع شد که ستایش جون تاپیک ظرف شکلاتی گذاشت !
عاقا از وقتی که این تاپیک رو گذاشت مدام رو مخم بود که برم درستش کنم [nishkhand]
حالا بماند که هر روز هم یادم میرفت وسایلش رو بخرم و اینا و ... به تأخیر افتاد تا به امروز که با کلی ذوق و شوق رفتم وسایلاش رو خریدم ( خداییش عین این بچه دوساله ها می مونم [sootzadan] )
بادکنک رو دادم پدر گرامی باد کرد ( خودم میترسم بادکنک رو باد کنم ، خو شاید وسط باد کردن ترکید [bitavajohi] ) بابا گفت چه خبره تولده مگه ( آخه رو بادکنک تولدت مبارک نوشته شده بود منم که چقدر توجه کرده بودم [nishkhand] ) گفتم نه خیر ، اینو برام باد کن بعداً میفهمی
شکلات تخته ای رو رفتم با طعم شیریش خریدم فارغ از اینکه نمیدونستم شکلات شیری بیرون بذاریش سریع آب می شه [nadanestan]
خلاصه سرتون رو درد نیارم ، نشستم مشغول درست کردن ! شکلات رو آب کردن و گذاشتن بادکنک توش و ...
تازه خیلی هم امیدوار بودم درست از آب درمیاد و ... ! بنابراین نشستم ژله هم درست کردم که بذارم توش و ... [shademan]
هی ما صبر کردیم ، هی دیدیم این شکلاته نمیبنده ، ای بابا ، چرا آخه ؟! [khanderiz]
گذاشتمش تو یخچال و بعد از چند ساعت خواهرم درش اورد و خودش هم ترکوندش ( گفت بیا خودت کارهات رو انجام بده ، گفتم عمراً به این بادکنکه نزدیک شم ، بهرحال بادکنک تو یخچال بوده ممکنه در همون حال بترکه و عمراً هم من بترکونمش ، گاهی زور میگم خودم میدونم [bamazegi] )
عاقا این بادکنک ترکید ولی به شکلاته چسبیده بود ، اومدیم جداش کنیم شکلاته خرد شد [sootzadan] بعد از 5 دیقه هم آب شد [khande]
مادرم در این موقع : یعنی بیکارتر از شما ( منظورش منما ) تو دنیا وجود نداره [nadidan]
خداییش راست میگه : یعنی واقعاً بیکارتر از من تو دنیا وجود نداره [khande]
بجاش ژله خوب از آب دراومد [nishkhand]
همش تقصیر ستایش جون بود [sootzadan]