تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
نمایش نسخه قابل چاپ
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
ديدي كه يار جز سر جور و ستم نداشت ***********بشكست عهد و ز غم ما هيچ غم نداشت
تو کز محنت دیگران بی غمی/نشاید که نامت نهند آدمی
یار باید که هر چه یار کند........................بر مراد خود اختیار کند
دل گفت وصالش به دعا باز توان يافت **************عمريست كه عمرم همه در كار دعا رفت
تو مي آيي به بالينم ، ولي آندم كه در خاكم
خوش آمد گويمت اما ، در آغوش كفن گويم
من کنم صد شعله در یکدم خموش / گاه دستم ، گاه چشمم ، گاه گوش
شراب لعل كش و روي مه جبينان بين***************خلاف مذهب آنان جمال اينان بين
نه ! نمی شود رفت و گذشت و ندید !
هنوز چشمی پشت پنجره منتظر است
و نگاهش به آن سو دو دو می کند
و صدای تپ تپ دلی را نشنید
در نظر بازي ما بيخبران حيرانند************من چنينم كه نمودم دگر ايشان دانند