ما و هوای قامت با اعتدال تو
در چشم کس وجود ضعیفم پدید نیست
باز آ که چون خیال شدم از خیال تو
نمایش نسخه قابل چاپ
ما و هوای قامت با اعتدال تو
در چشم کس وجود ضعیفم پدید نیست
باز آ که چون خیال شدم از خیال تو
وقت است اي ياران برخيزيد زه جا كه ياران همه رفتند وما مانديم بر جا
از اینان مدد از چه خواهم، که سرانجام
مرا و عموی مرا
به تساوی
در برابر خویش به کرنش می خوانند،
هرچندرنج ِمن ایشان را ندا در داده باشد که دیگر
کلادیوس
نه نام عــّم
که مفهومی است عام.
مرا عهدي است به جانان كه تا جان در بدن دارم هواداران كويش را چون جان خويشتن دانم
من بودم و دل، راز مرا فاش که کرد؟
دیگر غم ِ دل، به دل، نمی باید گفت
تكيه بر عهد و وفاي تو غلط بود غلط
صبر در جور و جفاي تو غلط بود غلط
طبع تو را تا هوس نحو كرد
صورت صبر از دل ما محو كرد
اي دل عشاق به دام تو صيد
ما به تو مشغول و تو با عمرو وزيد
گلستان سعدي
دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند
گل ادم بسرشتند و به پيمانه زدند.
در سکوت لبم ناله پیچید
شعله شمع مستانه لرزید
چشم من از دل تیرگیها
قطره اشکی در آن چشمها دید
در بزم وصال تو نگويم ز كم وبيش
چون اينه،خود كرده حيواني خويش