از کدام سو
میله ها را می گیرند و تکان می دهند
از آن سو موج هایی
ازین سو دست هایی
دریا امواجش را بر من می پاشد
و من فریادم را بر دریا
من به دیدار دریا آمده ام
یا دریا به دیدار من
میله ها از کدام سو می شکنند
تهران - 66/11/23
نمایش نسخه قابل چاپ
از کدام سو
میله ها را می گیرند و تکان می دهند
از آن سو موج هایی
ازین سو دست هایی
دریا امواجش را بر من می پاشد
و من فریادم را بر دریا
من به دیدار دریا آمده ام
یا دریا به دیدار من
میله ها از کدام سو می شکنند
تهران - 66/11/23
منظره ی بامدادی
کیسه ای بسته بندی شده
پشت در
منتظر ماشین شهرداری
آدمی بسته بندی شده
پشت در
منتظر سرویس اداره
ماشین شهرداری می آید
آدم بسته بندی شده را برمی دارد
می رود
تهران - 66/11/24
بودن یا نبودن
به هر حال توانسته ای
کال ترین سیب بخیل ترین باغ را
به تمامی گاز بزنی
و تیره ترین آب خشک ترین رود را
به تمامی بنوشی
تو از ماه
به فراغت
و تمام
رویی دیده ای
و من به هراس
گوشه ی ابرویی
در تیره ترین شب ها
توانسته ای فریاد بزنی
کامل بوده است
زخمت
و دردت
من فریادم را با هزار گره در گلو بسته ام
من اندوهم را خندیده ام
من دردم را رقصیده ام
ماهی تشنه ای
بودن یا نبودن را
به کمال می خواهد
جایی که نه آب است و نه خشکی
تهران - 66/12/5
عذاب
عمله ی عذاب
گرداگرد شهر
بارویی کشیده اند
با سنگ دوزخ
کرکسی شتابان
بر سایه اش فرود می آید
و آتشی زبانه می کشد
اصیل زادگان
با گردونه ی سکه هاشان
سبک می گریزند
و عذابی سنگین
بین در شهرماندگان
عادلانه
توزیع می شود
تهران - 66/12/14
مسلخ
ایستاده ایم
به انتظار و نظاره
مرگ و خون را
قرعه ی فال این بار به نام کیست
پناه می بریم از مرگ
به تبی
که مرگی تلخ تر در پی دارد
نفسی تازه می کنیم
بین دو تیز کردن کارد
تهران - 66/12/14
آونگ
دل که می افتد
تو را کشف می کنم
ای جاذبه ی جادویی !
سیبی آونگ
بر نخی
تاب می خورد
زمان می گذرد
دندان ها می پوسد
تهران - 66/12/19
قصه
پادشاه گفت
شاداب ترین میوه ی سبزترین درخت
در دورترین باغ قطبی ترین شب و جای
بدان هنگام
که کار از کار گذشته بود
جوان باز آمد و گفت
اینک آن میوه ی زمستانه
از درخت افسانه
در آستین برف
تهران - 66/12/19
آبادی
کبریتی نمناک و چراغی بی روغن و انبانی بی نان
در نگاهمان کوری گرسنه
دیوارهای تاریکی را دست می ساید
خود را به نزدیک ترین آبادی می رساندیم
اگر نخ گسسته ی نوری به دستمان بود از کلاف چراغی
و رشته ی باریک بویی از تنوری
بامدادان
دو گام آن سوتر ، پشت صخره ای
آبادی را دیدیم
تهران - 67/1/21
زلال
مانده ام در چاهی
عمیق تر از حسرت های دیر سالم
زلال زلال
گاهی
دلوی را می بینم
که می آید و به آب نمی رسد
تهران - 68
ناتمام
شعری را ناتمام رها می کنم
تا روز دیگر آن را به پایان برسانم
روز دیگر
وقتی شعر را می خوانم
می بینم به پایان رسیده است
تهران - 71/9/30